هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

حقیقتی کوچک برای 100% ساختن زندگی

اگر:

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر باشد با:

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

کار سخت HARDWORK

H A R D W O R K

8+ 1+ 18+ 4 +23+ 15 +18 +11=98%

دانش KNOWLEDGE

K N O W L E D G E

11 +14 +15+ 23 +12 +5+ 4+ 7 +5=96%


دوست داشتن LOVE

L O V E

12 +15+ 22+ 5=54%


خوشبختی LUCK

L U C K

12 +21+ 3+ 11=47%

(
بیشتر ما تصور نمی کنیم که این مورد خیلی مهم است ؟ )

پس چه چیز 100% را میسازد ؟

پول ؟ ... نه !!! MONEY

M O N E Y

13+ 15 +14+ 5+ 25=72%

راهبری ؟ ... نه !!! LEADERSHIP

L E A D E R SH I P

12 +5 +1 +4+ 5 +18 +19+ 9 +16=89%


هر مسئله ای راه حلی دارد

تنها اگر نگرش مان را تغییر دهیم .

به قسمت بالا برگردید , به 100%

واقعا به چه چیزی برای یک قدم پیشتر رفتن احتیاج داریم ...

نگرش ATTITUDE

A T T I T U D E

1+ 20+ 20+ 9 +20+ 21+4+ 5=100%

این نگرش ما نسبت به زندگی و کار است که زندگی را 100% می سازد !!!

نگرش تان را تغییر دهید , تا بتوانید زندگی تان را تغییر دهید !!!

حالا شما جواب سئوال را می دانید ...

چه کاری انجام خواهید داد ؟

نگرش همه چیز است

شاد و پرانرژی مثل همیشه

برای دوست کوچولوی من ...

روزهای قدیمی قرار هایمان ، همیشه

یک شعر روی شاخشان بود !

تو می شدی شیرین و ... فرهاد !

هم شیرینِ من و هم فرهاد ِ من ...

فرهاد ِ شیرینِ  این تنها ...

روز های قدیمی قرار هایمان ؛

روزهای برفی زمستان بود و

                            همیشه با دیدن پرنده هایی که زیر سقف ایوان

                               کنار هم می نشستند

                                                           و بالهایشان را به هم می دادند ! ،

                                                      سر ذوق می آمدیم و ... تو می خواندی و من هم می خواندم

دستت عجب خیال خوبی بود!

وقتی نوازش می کردی ، موهای شاعرت را !

وقتی با همان لبخند ملیح کودکانه ات ...

" عشق ،  گذشتن از مرز وجوده                      مرگ ، آغار راه قصه بوده "

مرگ ... آغاز راه نبود

پایانش بود ... آن هم به دست تو

مگر تقصیر پرنده های بی پناه بود - مرگ ِ تو -

که از روی حرص ، با سنگ از زیر ایوان فراری شان می دهم ؟!

من دیوانه شدم ، یا تو ... که اینطور راه را آغاز کردی و ... من را هم قاتل !

قول می دهم دیگر هیچ وقت پرنده های خاطراتِ مشترکمان را به قتل نرسانم !

زیر سقف ایوانمان پناهشان خواهم داد و

جای تو یک عالم دانه می پاشم برایشان و ...

وقتی سرگرم شوند خواهم خواند ... :

 

-  یاورِ همیشه مؤمن           تو برو سفر سلامت ......... !!!  -

آینده مردان ...

سال 1332

دختر خانواده همراه با مادرش کنار حوض روی تخت چوبی نشسته اند و یک ظرف
هندوانه قرمز جلوی شان است. دختر خانواده برای دختر همسایه تعریف می کند: آره
زری جون، داداش فرمونم وقتی شنید این پسر لاغرمردنی به من متلک گفته همچین
زدش که به سوسک می گفت خرس قطبی. تازه خود داداشم هم گفته می خواد برام یه
شوهر خوب پیدا کنه.
مادر دختر می گوید: خدا سایهء مرد را از سر هیچ خونه ای ورنداره
 

سال 1342

پدر خانواده با عصبانیت وارد اتاق می شود و پس از آنکه کمی جَنَم رو کرد و
چهار تا کاسه کوزه را زد شکست، فریاد می زند: دخترهء چشم سفید حالا واسهء من
دانشگاه قبول میشه... چشمم روشن... مردم از فردا نمی گویند آقا رضا غیرتِ تو
شکر؟ هیچی دیگه ولش کن فردا می خواهد شلوار مدل برمودایی و مانتوی بدن نما
بپوشد و نوبل صلح هم بگیره... زن اگر اجنبی ها بهش نوبل صلح بدهند مردم چی می
گویند؟
مادر خانواده با لحن التماس آمیز می گوید: مرد، حالا چرا شلوغش می کنی؟ نوبل
و برمودا چیه؟ دخترمون فقط دانشگاه قبول شده، همین... این قدر سخت نگیر...
بالاخره با اصرارهای مادر، پدر قبول می کند دخترش به دانشگاه برود. وقتی پدر
قانع شده سیگارش را روشن می کند و مادر می گوید: مرد، خدا سایهء تو را از سر
ما کم نکند
 

سال 1352

فریادِ مردِ خانواده تمام کوچه را پر می کند: چی؟! می خواهد برود سرِ کار؟!
یعنی من این قدر بی غیرت شدم که دخترم بره سر کار و پول بیآره تو خونه؟ پس من
اینجا هویجم؟ مگر این که بابت این بی آبرویی از روی نعش من رد شوید...
کسی از روی نعش مرد خانواده رد نمی شود ولی دختر خانواده هم چند ماه بعد با
وجود غرغرهای پدرش بالاخره سر کار می رود. صدای مادر خانواده به گوش می رسد:
مرد، خدا تو را برای ما حفظ کند!
 

سال 1382

مرد خانواده: آخه خانم این چه وضعیه؟ روز اولی که آمدی خواستگاریم، گفتم دلم
نمی خواهد زنم از این مانتوها بپوشد و آرایش کند، گفتی دورهء این اٌمٌل بازی
ها گذشته، ما هم گفتیم چشم! بعد گفتی اگر خانه خریدی به جای مهریه خانه را به
نامم کن، گفتم چشم! آن اول حق طلاق را هم از ما گرفتی، حالا هم می گویی
بنشینم توی خانه بچه داری کنم؟

زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق می گیری؟ تمام حقوقت هم
بابت کرایه تاکسی، خرج ناهار خودت و مهد کودک بچه و جریمهء ماشینت می رود.
حالا اگر بنشینی توی خانه و از بچه نگه داری کنی هم خرجمان کم می شود هم بچه
مان وقتی بزرگ شد از کمبود محبتِ پدر و مادر رنج نمی برد... آفرین عزیزم ...
خدا سایه ات را (فعلا) سر ما نگه دارد
 

سال 1482

زن خانواده: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی. مثلا توی دوستانت به روشن فکری
معروفی. آخه چه اشکالی دارد؟ این همه سال ما زن ها بچه دار شدیم حالا به کمک
علم چند وقتی هم شما مردها از این کارها بکنید. اصلا مگر نمی گفتی جد بزرگت
همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟
پس از مقداری بحث منطقی مرد بالاخره قبول می کند و نه ماه بعد وقتی بچه بغل
وارد خانه می شود زن با عشوه می گوید: مرد ... یعنی سایه تو تا کی بالای سر
ماست؟
 

سال 1582

چند تا مرد دور هم نشسته اند و در حالیکه سبزی پاک می کنند آهسته مشغول تبادل
نظرند.
- آره... می گویند هدف این جنبش بازگرداندن حق و حقوق ضایع شدهء مردهاست...
- حق با آقا جمشیده... ببینید این زن ها چقدر از ما سواستفاده می کنند؟ تا
وقتی خونهء بابامونیم باید آشپزی و بچه داری و اینها را یاد بگیریم و توسری
بخوریم، بعدش هم بدون مشورت زنمان می دهند و زنمان هم مارا استثمار می کند...
- خب می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسم است و...
در این حال با ورود خانم یکی از آنها بحث به زیاد بودن گِل سبزی کشیده می
شود! زن می گوید: خدا سایهء شما مردها را از سر سبزی ها کم نکند!

سال 1882

رادیو، موج FM، شبکهء پیام (صدای یک خانم
بااعلام ساعت نه شب شما خانم های عزیز را در جریان آخرین اخبار رسیده قرار می
دهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس دقایقی قبل سایهء آخرین نمونهء نادر از جنس
«مرد» از روی کرهء زمین محو شد! پس از پایان عمر این آخرین بازمانده از شاخهء
زینتی مردها از این پس نام این موجودات را فقط در کتاب های تاریخ می توان
پیدا کرد. ساعت 9 و 15 دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما خانم های عزیز
خواهم بود. دینگ دینگ

قوانین دانشگاه ... !!!

1. در یک کلاس درس استاد آن است که زودتر از همه به کلاس میآید و دیر تر از همه میرود!

2.دانشجوی چشم چران +دانشگاه=ازدواج در ترم اول.

3.احتمال نوشتن جزوه توسط دانشجو در کلاس رابطه معکوس دارد با تعداد همکلاسیها از جنس مخالف .

4.شما به هیچ عنوان نمیتوانید بدون هماهنگی وارد دفتر رئیس شوید مگر آنکه دلتان بخواهد .

5.افزایش تعداد دانشجویان دختر ارتباط مستقیم دارد با بازدهی بیشتر پرسنل دانشگاه.

6.شما دانشگاه را همانطور میبینید که نیست !

7.ساختمانهای دانشگاه دو دسته اند :

-آنهایی که قبل از کلنگ خوردن افتتاح میشوند(فاز یک )

-آنهایی که هیچگاه افتتاح نمشوند(فازدو)

8.اصل بر این است که دانشگاه تعطیل است مگر اینکه خلافش ثابت شود .

9.به نظر آقای ....شما یا دانشجو نیستید یا یک چشم چران واقعی هستید .

10.احتمال اینکه در دانشگاه چیز یاد بگیرید خیلی بیشتر از آن است که زمین روی شاخ گاو باشد !

11. مسئول حراست در دانشگاه همان است که شما با دیدنش مقنعه خود را پایین میاورید.

12.برای ازدواج در دانشگاه دو چیز نیاز است :شما و جزوه!!

13. اگر خوشگل و خوشتیپ هستید برای ورود شما به دانشگاه به کارت دانشجوئی نیاز است .

14. همه کاره کلاس استاد است:

- فقط او حرف میزند و فقط هم خودش گوش میدهد !

15. شاخص های امنیتی درمسیر دانشگاه –ترمینال بسیارعالی است حتی اگر شما به ضرب چاقو کشته شوید!

16. رحمت بر پدر مادر کسی که اینجا آشغال نریزد .....

شعر هفته !!!

اینم ۲ رباعی از یه دوست با حفظ کوپی رایت !!!!

حالا که یقین است زنم خواهی شد

مانند لباس بر تنم خواهی شد

سر بسته بگویمت که ایمان دارم

یک روز وبال گردنم خواهی شد

--------

بشکوه تر از آنکه ترا زن خوانم

زیباتر از آنکه وصله تن خوانم

آنقدر فرشته ای که... اصلا بنویس:

باید که تو را وبال گردن خوانم

برگرفته از بلاگ توت ترانه تمشک