هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

زن ، خیانت ، شوهر همسایه ، قتل


" هر چی که بود شوهرم بود ، مردِ قفسم بود .
درسته که من انتخاب دیگه ای نداشتم و ازدواجمون به نوعی خیلی خیلی سنتی محسوب می شد ولی یه خورده که گذشت حس کردم عاشقش شدم .
یه روز یه جایی تو یکی از شهرهای مرزی بود که فهمیدم عروس شدم .
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون از همون اولش هم یه خورده مریض احوال بود ، حالا غبتش نشه ها ، البته اگه خودش هم بود جلو روش می گفتم ، سرد بود یعنی ایده آل نبود ولی خب سوزنِ خوبی بود که فرو کنم تو چشمِ اون دختر خالم که می گفت هیچ کس نمیاد تو رو بگیره .
حالا شانس آوردم ازش بچه دار نشدم وگرنه باید می نشستم اول جوونی توله های اون مرحوم رو بزرگ می کردم .
دستِ بزن داشت خواهر ، هی دنبال بهونه بود که بزنه کبودم کنه .
یه روز می گفت این غذا چیه پختی ؟ مزه گوشتِ خر میده .
یه روز می گفت سرم داره می ترکه ، تو داری چیز خورم می کنی .
این اواخر هم هی سرکوفتم میزد که من یه دختر دیگه رو دوست داشتم و تورو به زور انداختن به من و این حرفا .
آره خواهر ، خلاصش اینکه زندگی با این مرد منو پیر کرد .
ولی خب خدا رحمتش کنه از وقتی مُرد ، من خیلی معروف شدم ، تازه دارم مزه شیرین زندگی با شهرت رو میچشم ... "

* درد دل های ببر روسی ماده با شیرِ ماده قفس بغلی *

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد