هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

الجلسات الحوزوی

علامه: به نام خدا و با عرض تبریک سال جهاد اقتصادی بر شما طلاب نوشکفته، امروز بنده قصد دارم سوالات گوناگونی را در مورد داستان حضرت علی (ع) و برادر نابینایش عقیل از شمای حقیر بپرسم. سوال اول: عقیل پول بیت المال را برای چه امری می‏خواست؟

طلبة الاول: امر خیر.
طلبة الثانی: قمار.
طلبة الثالث: برای درمان چشمش.
طلبة الرابع: برای افزایش سرعت گردش مالی کشور.


علامه: نه خیر! دستش تنگ بود!… سوال ثانی: چرا علی (ع) شمع را خاموش کرد؟

طلبة الاول: شمع را خاموش کرد تا کسی متوجه برداشتن پول نشود.
طلبة الثانی: شمع را خاموش کرد زیرا تولدش بود.
طلبة الثالث: شمع را خاموش کرد زیرا برق که رفته بود، آمد.
طلبة الرابع: زیرا برادرش نابینا بود، نیازی به شمع نبود.


علامه: خیر! شمع را خاموش کرد زیرا شمع بیت المال بود!… سوال ثالث: چرا علی (ع) شمع دیگری روشن نمود؟!

طلبة الاول: هرکاری کرد شمع قبلی روشن نشد.
طلبة الثانی: این شمع‏ کم مصرف بود.
طلبة الثالث: این شمع دم دست تر بود.
طلبة الرابع: هوا تاریک بود.


علامه: خیر! شمع جدید متعلق به خود ایشان بود و برای کار شخصی از آن استفاده می‏کرد… سوال رابع: حضرت امیرالمومنین دست برادرش را چه کرد؟

طلبة الاول: بوسید.
طلبة الثانی: پیچاند.
طلبة الثالث: منگنه کرد به میز.
طلبة الرابع: گشاد کرد. (زیرا دستش تنگ بود)


علامه: لا اله الا الله! نه خیر! دست برادرش را سوزاند!… حالا سوال خامس: آن حضرت دست برادرش را با چه چیزی سوزاند؟

طلبة الاول: با اسید.
طلبة الثانی: با فندک.
طلبة الثالث: با سیگار.
طلبة الرابع: با سبیل آتشین.


علامه: ای بابا!… با آهن گداخته سوزاند… سوال سادس: چرا ایشان دست برادرش را با آهن تفتیده سوزاند؟

طلبة الاول: مسائل خانوادگیه دیگه! به ما چه ربطی داره!
طلبة الثانی: آخه فکر نمی‏کرد بسوزه!
طلبة الثالث: حواسش نبود! خیلی اتفاقی رخ داد! شما ببخشید!
طلبة الرابع: بخاطر اینکه شمع خاموش شده بود؟!


علامه: خیر! خیر! خیر! اَه! ایشان می‏خواست برادرش را تنبیه کند و درس خوبی به او دهد! سوال آخِر این است که آن حضرت به برادرش فرمود: تو که تحمل آتش این دنیا را نداری چگونه می‏خواهی چی؟

طلبة الاول: چگونه می‏خوای زندان رو تحمل کنی؟!
طلبة الثانی: چگونه می‏خوای زن‏تو تحمل کنی؟!
طلبة الثالث: چگونه می‏خوای آفتاب داغ عربستان رو تحمل کنی؟!
طلبة الرابع: چگونه می‏خوای تنبیه بعدی رو تحمل کنی؟!


علامه: خیلی خب! واسه امروز دیگه بسه! کشتین من‏و! السلام علیکم و رحـ…

طلاب: ئه! کجا؟! جواب صحیح رو نگفتین که!
علامه: آخه نمی‏فهمین! من شمارو می‏شناسم دیگه!
طلاب: حالا بگیییییین!


علامه: هـــوف… فرمود: چگونه می‏خواهی من که برادرتم در آتش جهنم بسوزم؟

طلبة الاول: هان؟!
طلبة الثانی: چی شد؟!
طلبة الثالث: یعنی چه؟!
طلبة الرابع: چه غیر منطقی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد