هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

7 راه برای رسیدن به اهداف زندگی

همه ما خواهان تغییراتی در زندگی خود هستیم، تغییرات مثبتی که در عمل ممکن است سخت و و طاقت فرسا باشند. اهدافی مانند کم یا اضافه کردن وزن، نوشتن یک کتاب، تغییر شغل، ترک سیگار و یا کم کردن مصرف کافئین. رسیدن به بعضی از این اهداف ممکن است طولانی مدت باشد. 

برای رسیدن به اهداف زندگی، مهم ترین چیز برداشتن اولین قدم ها است، حتما برای شما نیز اتفاق افتاده که شروع کار خود را به فردا و فردا موکول کنید. پس بهتر است در راه رسیدن به اهدافتان ثابت قدم تر باشید، با به کار بستن راه حل های زیر ممکن است زودتر به موفقیت برسید: 

ادامه مطلب ...

همکاران مزاحم و راه های مقابله با آنها در محیط کار

علاقه به کار و محیط آن از مسائل اصلی ایجاد انگیزه در افراد است، هرچه محیط کار شما آرامتر باشد بازدهی شما نیز بیشتر و بیشتر می شود و اگر شما کمی در محیط کارتان احساس نارضایتی بکنید مطمئنا آرامش شما سلب شده و دیگر از کار خود رضایت ندارید. در محیط کار شما با همکارانی رو به رو هستید که باعث آزار شما میشوند و مشکل اینجاست که نمیتوانید با آنها به صورت مستقیم در این مورد صحبت کنید. چگونه میتوانید این مشکلات را برطرف کنید؟ 

همه ما در محیط کارمان با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم، پس بهتر است با خواندن ادامه مطلب راه حل بعضی از این مشکلات رایج را پیدا کنید. 
ادامه مطلب ...

چرا با وجود یورش تازیها تمدن کهن مصر عرب شد ولی ایرانیان نشدند؟


فردوسی می گوید: مردمی که در راستای خوارشماری، عجم یعنی کندزبان نامیده می شدند، من با این رزمنامه ی ملی که به پارسی سره سرودم، شناسنامه ی ملی اش را نوشتم و به دست تاریخ سپردم…؛ و درست می گوید؛ بدون فردوسی امروز کجا بودیم و با چه زبانی سخن می گفتیم ؟


روزی از حسنین هیکل پرسیدند شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؛ گفت ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم

ادامه مطلب ...

شوخی بود یا جدی

شنبه صبح زود از خواب بیدار شدم، آروم لباس پوشیدم و طوری که زنم از خواب بیدار نشه، جعبه ناهارم رو برداشتم، سگم رو صدا کردم و آروم رفتم توی گاراژ خونه، قایق‌ام رو بستم به پشت ماشینم و از خونه به قصد ماهیگیری رفتم بیرون در همین حین متوجه شدم که بیرون باد شدیدی میاد، بارونیه و رادیو رو هم که روشن کردم متوجه شدم تمام روز وضعیت هوا به همون بدی باقی خواهد موند.


تصمیمم عوض شد. دوباره آروم برگشتم خونه، ماشین رو تو گاراژ پارک کردم، لباسم رو درآوردم و یواش رفتم تو رختخواب کنار زنم که هنوز خواب بود اون رو از پشت بغل کردم و آهسته تو گوشش گفتم: “هوا بیرون خیلی بده …..”   که ....

همسر عزیزم جواب داد: آره، ولی باورت میشه که این شوهر احمق من تو همچین هوائی رفته ماهیگیری؟

من هنوز که هنوزه نمی‌دونم همسرم اون روز شوخی می‌کرد یا نه، ولی من دیگه
هیچوقت نرفتم ماهیگیری

شعری از غاده السمان شاعره سوری

اگر به خانه ی من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

ادامه مطلب ...