من اینک خسته از دنیای خاموش نبودنها، سیاهی ها و تنهایی،
به سوی معبد غم می سپارم راه
چه غمگین است این هستی،
و من در این شب تاریک
تهی از نور اخترها
به سوی کوره راهی می روم
کز حسرت و اندوه لبریز است!
من امشب باز تنهایم
و غم، این آشنای لحظه های سرد و تنهایی
غمگین و خسته از تکرار
به قلبم پنجه می ساید!
و امشب هم شبی تاریک و سرشار از نبودنها، سیاهی هاست!
*************************
دوستت دارم ٬ دوست کوچولوی من