هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هزار و سیصد و هشتاد و سه

هزار و سیصد و هشتاد و سه ، یادت هست؟!

گریز من و تو از این حصار ، یادت هست؟!

نگاه سرد تو در گرمی دلم می سوخت

کنار پنجره ای بی غبار ، یادت هست؟!

 

گذشته بودی از این قصه های تکراری

به اسب چوبی دوران  ، سوار یادت هست؟!

منم که مست و تهی بودم از همین تکرار

تو طعم آن می بی اعتبار ، یادت هست؟!

 

درون چشم تو راز دلت نمایان بود

هنوز شور و نشاط قرار ، یادت هست؟!

به بوسه های قدیمی دوباره رو کردیم

هزار بوسه بر انگشت یار ، یادت هست؟!

 

من و تو میوه ی ممنوعه لب به لب خوردیم!

بگو که دلهره ی انتظار یادت هست؟!

تمام بد نظران را به سجده آوردیم –

- تو ماه سوم بعد از بهار یادت هست؟!!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد