هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

برای دوست کوچولوی من

نامت را در پرانتزی می نویسم

که آن را برای همیشه خواهم بست

   سال ها بعد

   چون دری قدیمی

                    بازش می کنند

زن بر دریچه خیره مانده و مرد

                                 آرام دور می شود

 حالا قلمو را بردار

مو های زن را سفید کن

گرامافون را خاموش.

و اندوه را

در قاب هایی تاریک

از تمام دیوار ها بیاویز

 

در کشیدن تار های عنکبوت آزادی

 

 در بسته می شود

و نامت را در پرانتزی می نویسم

که آن را برای همیشه خواهم بست

 

 

سال ها بعد

چون قبری بازش می کنند

مردی                   خود کارش

 دستش

دلش

در لای یک پرانتز غمگین گیر کرده است

حالا قلمو را بر دار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد