روز اول :
پسر: سلام
دختر : سلام
پسر: چطوری؟
دختر : بد نیستم مرسی
هقته اول :
پسر: سلام
دختر : علیک سلام
پسر: چطوری؟
دختر : بد نیستم مرسی . تو چطوری؟
هقته دوم :
پسر: سلام
دختر : علیک سلام . چطوری؟
پسر: قربانت . بد نیستم . تو چطوری؟
دختر : مرسی .... خوبم !
هفته سوم :
دختر: سلام
پسر: سلام . چطوری ؟ خوبی؟
دختر: مرسی خوبم . خیلی خوبم و یک نگاه معتی دار به پسر .
هفته چهارم :
دختر : سلام عزیزم . چطوری ؟ خوبی؟
پسر: سلام عزیز دلم . مرسی بد نیستم . تو چطوری ؟
دختر : مرسی . می دونی ؟ می خوام یک چیزی بهت بگم . نمی دونم الان بگم یا بعد؟
پسر: بگو عزیزم
دختر : نه ... حالا زوده ..... باشه بعد !
هفته پنجم :
دختر : سلام عزیزم ... چیزی که هفته پیش می خواستم بهت بگم این بود که دوستت دارم ... عاشقتم ... زندگی بدون تو برام بی معنیه . تمام آینده خودمو با تو می بینم . اگه تو نباشی آینده برای من هیچه !!!!!!
- و کلی از این حرفها ...... و پسر باور می کنه !
هفته ششم :
پسر: امروز یک دختری توی خیابان آمد از من یک آدرس پرسید . منم ...
دختر: دیگه چی ؟!!! دلمو شکستی . تو که می دونی من چقدر حسودم ! چرا این کارو کردی ؟
پسر: من که کاری نکردم فقط جواب سوالشو دادم .....
دختر : یک قول به من می دی؟
پسر: بله
دختر : قول بده دیگه با هیچ دختری حرف نزنی
پسر: باشه عزیزم قول می دم
روابط سالم و صمیمی و رمانتیک نه Sexi ادامه دارد .....
ماه هجدهم :
دختر : برام خواستگار آمده
پسر: غلط کرده .....
دختر: چرا؟ خوب طوری که نیست اونم بالاخره آدمه !!!!
پسر : تو چه جوابی بهش دادی ؟
دختر : هنوز هیچی !
پسر: ما کلی قرار مدار با هم داشتیم ! حالا می خوای اونو بذاریش جای من ؟
دختر : یه چیزی رو می دونی ؟ اون هیچ وقت نمی تونه جای تو رو بگیره !
پسر: من چیکار کنم ؟
دختر : نمی دونم ! فقط به من قکر نکن ! من اگه بدونم تو به من فکر می کنی آب خوش از گلوم پایین نمی ره ! میگم برو زودتر زن بگیر !!!!!!
پسر : حسودیت نمی شه ؟
دختر : نمی دونم چرا دیگه از این که تو رو با دختر دیگه ای ببینم حسودیم نمی شه !!!
پسر: در فکر و خیال خود ..... من می دونم چرا !!!!!!!
بعدش پسر از خاطرات خوش گذشته می گه و دختر هم برای خالی نبودن عریضه سنت آبغوره گیری رو اجرا می کنه !
دوران خوش دختر و دوران تحول پسر شروع می شه !
دید پسر نسبت به دختر ها عوض می شه . قلبش نسبت به واژه هایی از قبیل دوستت دارم عاشقتم و ..... مقاوم می شه !
حالا اگر مورد مشابهی برای پسر پیش بیاید در آینده :
روز اول :
پسر : سلام
دختر : سلام
پسر : میایی خونمون ؟
دختر : نه !
پسر : مگه به من اعتماد نداری ؟
دختر : چرا ...ولی خووووووب !!!!
در اینجا پسر مراسمی بنام مخ زنی را شروع می کنه و موفق هم می شه علتش هم حرفهایی هست که بتازه گی از دختر قبلی یاد گرفته !
پسر : تو که می دونی من چقدر دوستت دارم
دختر : آره ..... ولی ..... آخه ......
پسر : من قول می دم برای خواستگاریت بیام و بگیرمت !!
دختر : جدی می گی ؟؟؟؟ و قند توی دلش آب می شه !!!!!
پسر : آره قربونت برم ... و با یک نگاه عاقل اندر سفیه به دختر
یواش یواش دل دختر نرم می شه و رضایت می ده !
و پسر : پس بریم ؟؟؟؟؟؟؟
عصر همان روز :
ریییییینگ ........ رییییینگ ......
پسر که با رفتن دختر به خواب عمیقی فرو رفته در حالیکه خسته است با زحمت و غرغر گوشی را بر می دارد !!
پسر : بله ؟ بفرمایین .
دختر : سلام
پسر : سلام چطوری ؟
دختر : مرسی . باهات کار دارم !!!!
پسر : تو که یک ساعت نیست از اینجا رفتی ؟؟؟؟؟!!!!!!
دختر : می خوام دوباره ببینمت !!!!! فردا بیام خونتون ؟!!!!!
پسر : در حالیکه موفقیت بزرگی کسب کرده می گه چرا که نه !!!!!!!!
salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam behshad bye
اینو واسم نوشتی؟
مطالب جالبی در بلاگت داری.....
از خواندنشان لذت می برم....
یعنی همه پسر ها با تظاهر به عشق به خواسته شون می رسند؟!!!....
این که خیلی بده...