هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

نمیدونم کی گفته !! شاید خودم !!

گاهی موجهایی می فرستد
                     از دریایی طوفانی

آینده
همه تردید است و سکوت

حال
    تلاشی عبس
              برای کشف حقیقت
    تلاشی گنگ
              برای تجدد
              برای فرار از تکرار و خستگی
    وشکی نازک و ظریف
                  که باقی میماند
                            و محاکمه ات می کند
-------------------------------------------
خورشید هست
              اما چشم نوری نمی بیند
صدا هست
            اما سکوت
                   بی رحمانه راه را بر شنیدن بسته است

چیزهای زیادی هستند
                     لمسشان میکنی
                                اما سایه اند
                                 می لغزند
                                    و میروند

من ...

نمی دونم چرا مدتی ذهنم منو وادار می کنه قبول کنم زندگی چیزی جز یک نمایش نیست!

از کودکی برای معلم ٬ دانشجوئی برای استاد ٬  کارگری برای کارفرما ٬  برا ی گرفتن یک مرخصی

 و حتی پدر و مادری در نشان دادن محبت به فرزند ٬ رقابتی که بین آن دو تاست ٬ همسری برای دیگری

 

همش نقش نقش نقش نقش . . .

خداحافظی

دوستی داشتم که هر صبح به جای سلام میگفت خداحافظ احساس کردم از خداحافظی لذت می بره پس اونو به آرزوش رسوندم . . .

ولی چرا ؟

حالا یه سری جوابها دارم :

. حفظ بهترین تصویر از خود در دیگری

. فرصت تعریف دوباره خود در جائی دیگر و تولدی دوباره

. اعلام اتمام مرحله ای از زندگی و احساس افزودن تجربه

. پایان به تردید ها (خداحافظ همین حالا . . . به یاد اون همه تردید)

حالا واقعا لذت نداره ؟!

به یاد خداحافظی ۱۵/۱۰/۸۴

کلاس رقص ...

1.      برپا.. خانوم ها رقص..اقایون دست - بچه ها ساکت باشین، خانم معلم اومد...
.-
برجا... بچه ها همه حاضرن؟
-
بعله...
-
خانم اجازه... فاطی جون غایبن...
-
چرا؟
-
خانم اجازه، رفتن جشن...
-
خانم اجازه... حجت جون هم غایبن...
-
اون دیگه چرا؟!
-
خانم اجازه، فاطی جون رو بردن جشن...
-
خب دیگه بسه بچه ها، به درس امروز برسیم... همتون برین روی میزهاتون وایستین... سریعتر...خب... آقایون دست ، خانوما رقص... حالا برعکس...
پس چرا هیچ کس انجام نمی ده؟!!
-
خانم اجازه، اگه ما رقص بلد بودیم که نمی یومدیم کلاس رقص...
-
وای ببخشید بچه ها، من با کلاس بعدی که تافل درس می دم اشتباه کردم... از رو میزا بیاین پایین... خوب گوش کنید...

2.      درس اول
آقایون دست...
درس دوم
خانوما انگار سوزن رفته باشه تو پاشون، یه ذرّه عشوه ش رو بیشتر کنن

3.      درس سوم
حالا خانوما دست

4.      درس چهارم
آقایون انگار می خوان با باسنشون در ماشین رو ببندن، یه ذرّه عشوه ش رو بیشتر کنن

آقا اسم شما چی بود؟
-
مصطفی...
-
شما اولین جلسته که می یای کلاس؟
-
بله خانم...
-
عزیزم برای دفعه بعد حتما اون سیبیلات رو بزن...
-
برای چی خانم؟
-
آخه با این سیبیلا که نمی تونی عشوه ش رو بیشتر کنی...
-
خانم عشوه ش با ما، درستش می کنیم...
-
پس حداقل لباس استرچ دیگه نپوش...
-
چشم خانم سیبیلامون رو می زنیم...

دوباره درس چهارم
آقایون انگار می خوان با باسنشون در ماشین رو ببندن، یه ذرّه عشوه ش رو بیشتر کنن

-
خانم اجازه...
-
بله...
-
به نظر من مرد نباید برقصه...
-
پس چرا شما اومدی کلاس رقص؟!!!!
-
خانم اجازه، اومدم ببینم خانوما چه جوری زیر زمین رقص یاد می گیرن...
-
خب فهمیدی؟؟
-
نه خانم، آدم با 2- 3 جلسه که چیزی نمی فهمه...

دوباره درس چهارم
نه...نه...نه...

5.      درس پنجم
و حالا قرش بده...
اگر عشوه ش رو یه کم بیشتر کنید کل رقص ایرانی همینه...
حالا دو به دو با هم وایستین... هر آقا با یه آقا، هر خانم با یه خانم...

-         خانم زشته، مردم حرف در می یارن...
-
مردم رو ولش کن، شما دیگه یواش یواش عادت کنید... یه نفری که نمی شه تانگو رقصید...
-
خانم عمرا ما اینجوری نمی رقصیم...
عیبی نداره، تانگو رو حذف می کنیم...
-
خانم اجازه... یعنی تو امتحان هم ازش سؤال نمی یاد؟
-
نه جانم... امتحان در چهارچوب کتابه...