-
باور کن
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 14:54
باور کن که دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم...
-
فرق ما اینه که
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 14:52
گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم. گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم. گفتی من بجز تو به کسی فکر نمی کنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر می کنم. گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری. گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم....
-
از تو متشکرم
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 22:45
از تو متشکرم به خاطر همه خاطراتی که تو ذهنم نقش دادی. از تو متشکرم به خاطر اینکه باعث شدی تا بفهم که دوست داشتن کسی که دیگه دوستت نداره چقدر احمقانه است . از تو متشکرم به خاطر لحظه هایی که به من بخشیدی و لحظه هایی که از من گرفتی. از تو متشکرم به خاطر اینکه به من یاد دادی که راحت بتونم فراموش کنم ولی به من یاد ندادی که...
-
۲۳ مورد درباره اقا پسرهاو دختر خانم ها
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 22:44
۱.دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند 2-اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده ! 3-یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو...
-
دانلود آهنگ
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 17:51
آهنگ شماره ۱ - مسلوب عشق ( برای دوست کوچولوی من ) آهنگ شماره ۲ - قصر عشق آهنگ شماره ۳ - نقش عشق ( برای دوست کوچولوی من )
-
ایا خانمها بهترند؟
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 17:06
چندی پیش یه چیزی نوشتیم که خیلی خوش به حال آقایون شد ، ایندفعه هم یه چیزی مینویسیم که خوش به حال خانمها بشه ، خودتان می بینید که ما چطوری مساوات رو رعایت می کنیم ! بی شوخی بایستی بگوئیم که هدف فقط خنده هست و بس آیا خانمها بهترند؟ فرق شوهر کردن و سگ نگه داشتن چیه؟ سگ گند به فرشت میزنه ، مرد به زندگیت...
-
ایا مردها بهترند
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 17:05
مطلب قبلی تحت عنوان آیا خانمها بهترند؟ خیلی خیلی خوش بحال خانمها شده بود ، اگه به آرشیو نگاه کنید پیدا میکنید! امروز هم یه متن دیگه که فکر کنم خیلی خوش به حال آقایون خواهد شد. پیشاپیش از خانمهای فمینیست پوزش می طلبیم ، اما خوندن این متن خالی از لطف نیست ، کمی هم شوخی و خنده برای زندگی لازم هست !! امیدواریم که مرد...
-
من ....
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 16:58
از آدم هایی که سعی می کنند به آدم بقبولانند که آدم روشنفکره حالم به هم می خوره. به خصوص آدمایی که قیافشون از صد کیلومتری داد میزنه که : من روشنفکرم ایها الناس!
-
حرف....
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 15:48
در وضعیتی عاشقانه و با لحنی کاملاً عاشقانه می گه - می خوام که دیگه با هم دوست نباشیم؛ - [با بهت] چرا؟ - این اتفاق باید دیر یا زود می افتاد !!! مثل اینه که یه پرس چلو کباب رو بریزی تو چاه توالت، و بگی این اتفاق باید دیر یا زود می افتاد. پ.ن: فکر کنم وقتی دسته گوشتکوب رو بهش نشون دادم فکر کرد که چیزای دیگه ای رو می تونه...
-
روزی که داماد شدم
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 15:02
والا دفعههای قبلی اینطوری نبود. از آزمایش و این حرفها خبری نبود به خدا! ولی اینبار گفتن تا اسم آقا داماد رو صدا کردیم باید بره آزمایش ادرار و خون و غیره بده! روی صندلی نشستم و منتظر موندم برای آزمایش اعتیاد. یه آقای قدبلند و لاغر مردنی که انگار تازه از سر منقل پاشده و اومده که آزمایش اعتیاد بده، یه گالن آب گرفته بود...
-
دانشگاه و سینما
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 14:59
دانشجوی تازه وارد : هالوی خوش شانس دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان دانشجویان پرسر و صدا = گروه لیانشانپو دانشجوی پزشکی : به خاطر یک مشت دلار خانواده دانشجویان : بینوایان دانشجوی مدل رپی : الو، الو، من جوجوام انتخاب درس افتاده : زخم کهنه اولین امتحان : جدال با سرنوشت مراقبین امتحان : سایه عقاب تقلب : عملیات...
-
هزار و سیصد و هشتاد و سه
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 14:45
هزار و سیصد و هشتاد و سه ، یادت هست؟! گریز من و تو از این حصار ، یادت هست؟! نگاه سرد تو در گرمی دلم می سوخت کنار پنجره ای بی غبار ، یادت هست؟! گذشته بودی از این قصه های تکراری به اسب چوبی دوران ، سوار یادت هست؟! منم که مست و تهی بودم از همین تکرار تو طعم آن می بی اعتبار ، یادت هست؟! درون چشم تو راز دلت نمایان بود هنوز...
-
بازهم میخواهم بنویسم
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 14:39
بازهم میخواهم بنویسم اما از کجا و از چه چیزی نمی دانم . می ترسم از نوشتن اما چرایش را نمی دانم . او دقیقه ای عشقش را به نمایش میگذارد و دقیقه ای زندگیش را... همیشه د رجستجوی کسی بودم که چون باران درکم کند و چون اب جاری... اینک تو را یافتم اما ......... تو را یافتم بی انکه در تقدیر و سرنوشتم جایی داشته باشی، تو را...
-
من و خودم...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 14:36
خودم: نگاه های بابام یواش یواش داره میره رو اعصابم.هی میخوام بهش بگم به تو ربطی نداره من میخوام چه طوری زندگی کنم.دیگه تو سنیم که میخوام زندگی خودمو داشته باشم.تفکرات تو ومن زمین تا آسمون باهم فرق دارن.تفکرات تو قدیمین،متحجرن،مسخرن. من: احترام پدرت رو نگه دار.لازم نیست برای نشون دادن این تفاوتها دادو بیداد کنی.پدرت...
-
کاش کسی بیایید
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 02:03
کاش کسی بیایید... کاش کسی بیایید که از هجرت هیاهو بگوید از سکوت ... دانه های کبود و خشک خاک را رنگ سبز بزند ای کاش کسی بیاید که آبی باشد مثل دریا آشنا مثل رویا کسی که ندیده باشم نه به چشم، نه به خواب، نه به رویا کسی که مثل تو باشد ساده، باران خورده و خیس و من سالهاست به انتظار آمدن او لحظه های سرد و ساکت روزگارم را...
-
علایم اعتیاد به اینترنت
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 11:15
ساعت 4 صبح که از خواب بیدار شدهاید و برای آب خوردن به طرف آشپزخانه میروید در بین راه Emailهایتان را چک میکنید. * وقتی مودم را خاموش میکنید احساس پوچی میکنید، مثل اینکه عزیزی را از دست داده باشید. * تصمیم میگیرید یکی دو سالی بیشتر در دانشگاه باشید فقط بخاطر دسترسی رایگان به اینترنت. * در نامههای پستی هم از...
-
آزاد آزاد
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 11:03
آدم وقتی که میمیره آزاد میشه . آزاد آزاد . دیگه نه از عشق خبری هست نه از غم . نه از پول و نه از .............. دیگه حتی مریض هم نمیشی که کسی نیاد عیادتت . دیگه غصه هم نداری که بری یه گوشه زانوهات رو از غم بغل کنی . دیگه عاشق کسی نمیشی که عاشقت نباشه . دیگه به کسی راست نمیگی که بهت دروغ بگه یا دروغ بگی که راست بشنوه ....
-
عشق من
شنبه 20 خردادماه سال 1385 23:00
هیچگاه مرا همسر خویش خطاب مکن این عنوان خیلی سردیست اگر کسی از تو بپرسد که من کیستم بگو او کسی است که عشق من است اگر سرتکان دادند و پرسیدند که شما با هم ازدواج کرده اید ؟ آنگاه بگو که ما با هم زندگیمان را قسمت کرده ایم . --------------------- دوستت دارم ٬ دوست کوچولوی من
-
غم
شنبه 20 خردادماه سال 1385 20:08
بیا که خانه دل بی تو سخت ویران است ببین به جای تو این غم ، نخوانده مهمان است تو را طلوع طراوت ز دیدگان پیداست مرا ترانه غم در نگاه پنهان است تو ای شکوفه نورسته در کویر حیات بمان که باغ دلم بی تو برگ ریزان است قسم به جذبه غم ، این بزرگ آیت عشق که دل به غیر تو از دیگران گریزان است حدیث قهر تو گفتم به ابر آذرماه گریست...
-
وقتی....
شنبه 20 خردادماه سال 1385 13:00
وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه وقتی...
-
چرا گریه می کنی
شنبه 20 خردادماه سال 1385 12:59
یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه می کنیمادرش به او گفت : زیرا من یک زن هستم . پسر بچه گفت: من نمی فهمم مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه می کند پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می کنند پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد...
-
لطف خدا...
شنبه 20 خردادماه سال 1385 12:54
در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است . او به من گفت : غمهایت را در جعبه سیاه و شادیهایت را در جعبه طلایی جمع کن . من نیز چنین کردم و غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و شادیهایم را در جعبه طلایی ! با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد اما از وزن جعبه سیاه کاسته می شد ! در جعبه سیاه را باز...
-
خوب دیدم نظر یکی از دوستام رو براتون بذارم تا بخونین
شنبه 20 خردادماه سال 1385 01:50
خوب دیدم نظر یکی از دوستام رو براتون بذارم تا بخونین که البته لینکش هم رو گذاشتم ------------------------------------------------------------------- سلام اون مطلبی که اون بالا بالا نوشتی٬خیلی باحاله ها... ولی این داستان یه جور دیگه هم می شه: یک پسر با یک نگاه از یک دختر خوشش میاد ... و عشق از طرف اون شروع میشه ... تا...
-
خواهرم در کوچه آرایش مکن!
شنبه 20 خردادماه سال 1385 01:48
خواهرم در کوچه آرایش مکن! از جوانان سلب آسایش مکن گیسوان از روسری بیرون مریز بر مسیر دیدگان افسون مریز خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش می گویم عروسک نیستی خواهرم ، این لباس تنگ چیست؟ پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟ خواهرم اینقدر طنازی نکن! با امور شرع لجبازی نکن در امور خویش سرگردان مشو لایق چشمان نامردان مشو خواهرم ، پاچه ت...
-
زندگی
شنبه 20 خردادماه سال 1385 01:30
زندگی ، درست هنگامی که انتظارش را نداریم ، برایمان نبردی تدارک می بیند که شهامتمان را بیازماید ، و اشتیاق مان را برای تغییر. -------------------------------------- وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم توانستم درونم را به حدی وسعت بخشم، که تمام دردهای دنیا را در آن جا دهم -----------------------------
-
لعنت به این کوچه سرد
شنبه 20 خردادماه سال 1385 01:25
دیشب بدجوری حس میکردم ... میخوای باهام حرف بزنی ... میچکه نم نم بارون رو تن خیس خیابون چقده بی آشیونه طفلی گنجیشک رو ایون میخونه جیک جیک و نالون شعر گندمزار ویرون نمیتونه پر بگیره میون گلای گلدون تک و تنها توی این غربته سرده کنج سینش انگاری یه کوه درده اون روزا اونوره کوهها طفلکی دنیایی داشتش کنج گندمزار وحشی چشمه...
-
زندگی...
جمعه 19 خردادماه سال 1385 13:50
زندگی اجبار است مرگ انتظار است عشق یک بار است فکر تو تکرار است جدائی دشواراست کاش گناهی کنم که مجازاتش تبعید به قلب تو باشد وقتی لبت به زمزمه ای باز می شود آهنگ سر به راهیم آغاز می شود. اما حیف که فقط می گفت...
-
قانون عشق...
جمعه 19 خردادماه سال 1385 13:46
یک پسر با یک نگاه از یک دختر خوشش میاد ... و عشق از طرف اون شروع میشه ... تا جایی که زندگیش رو پای عشقش میذاره ... اما دختر باور نمیکنه ... چون یک چیزهایی دیده و شندیده ... تا دختر میاد پسر رو باور کنه ، پسر دلسرد و خسته میشه ... میره با یکی دیگه ... بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ... اما پسر رو با...
-
درد دل
جمعه 19 خردادماه سال 1385 11:46
خدا را شکر که با وجود همه تجارب و اتفاقات قلبم هنوز حساسیت گذشته اش را دارد شاید هم بیشتر.خدا را شکر که می فهمم و درک می کنم.خدا را شکر هنوز آنقدر گشاد نشده ام که برای انجام هر کاری محتاج به دیگری باشم و خودم در هر منصب و مقامی از عهده بسیاری از کارهایم برمی آیم . کاشکی می دانستم با دلتنگی ام چه کنم؟همین روزهاست که از...
-
جوک
جمعه 19 خردادماه سال 1385 11:40
یه آقاپسری که تازه نامزدکرده بود، میخواست برای تولد نامزدش کادو بخره، باخودش گفت: چون اولین باره که میخوام براش کادو بخرم بهتره که زیاده روی نکنم و خواهرم رو باخودم ببرم، وبرای نامزدم یه جفت دستکش بخرم چون هم رمانتیکه هم زیاد خصوصی نیست. روز بعد با خواهرش رفت به فروشگاه خانوم کوروشی تابرای نامزدش یه جفت دستکش سفید...