بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت،چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده خاک
خلوت خالی و خاموش مرا
تو پر از خاطره کردی،ای مرد
شعر من شعله احساس من است
تو مرا شاعره کردی ،ای مرد
................
ای خاطره ساز خلوت من
برای تو می نویسم که مرا
با کلمه کلمه بودن سازگار ساختی
هر چه می نویسم پیشکشی است
به آن دو چشم نافذ
آری شعر من شعله احساس من است
و تنها کسی که آن را شعله ور می سازد
...تنها توئی
تو مرا شاعره کردی ، ای مرد...