هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

شعر

این چه عشقی است که در دل دارم
می گریزی زمن و در طلبت
من از این عشق چه حاصل دارم
بازهم کوشش باطل دارم

بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت،چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده خاک

خلوت خالی و خاموش مرا
تو پر از خاطره کردی،ای مرد
شعر من شعله احساس من است
تو مرا شاعره کردی ،ای مرد

................
ای خاطره ساز خلوت من
برای تو می نویسم که مرا
با کلمه کلمه بودن سازگار ساختی
هر چه می نویسم پیشکشی است
به آن دو چشم نافذ
آری شعر من شعله احساس من است
و تنها کسی که آن را شعله ور می سازد
...تنها توئی
تو مرا شاعره کردی ، ای مرد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد