هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

مرگ

از نظر پزشکی مرگ لحظه ی ایستادن ضربان قلب است...
..................................
من از بلندای نگاهت افتادم وشکستم
من از دوری دو دستت ماندم و گریستم
من نی نی چشمانت را خواندم و هرگز نیافتم
من گذز عقربک های زمان را از عمق نبودنت راندم
من آرزوهای دفن شده زیبائی را به شکسته قلبم وصله زدم
و من هر چه بوییدم لذت سحرگاه با هم بودنمان را نیافتم
و آنگاه دریافتم نفس زیستنم را در میان آن بغض خفه شده در وداع آخرمان جا گذاشته ام
...................................
لحظه ی مرگ من ایستادن ضربان قلبم در نگاه خاموش و بیگانه ات در وداعی سرد بود
دیگر آز عشقی در تنم نمانده
تنها برای آن دخترکی که به آن دو چشم عاشق بود
از سر لطف سلامی بفرست...    
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد