آینده
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود
موفقیت
یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی راپیدا کند
روابط
اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان "همه مردها نادانند" می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد
مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: "فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده." نام این کار تماس تلفنی "ازت متنفرم/عاشقتم" است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند
ازدواج
یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند، ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند
بلوغ
زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند
فیلم کمدی
فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال نقطه چین شروع می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای بامشاد را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند
دست خط
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد
حمام
یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود دارد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند
خواروبار
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد
بیرون رفتن
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود
گربه
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند
آینه
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان
تلفن
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند
آدرس یابی
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم
پذیرش اشتباه
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است
فرزند
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند
لباس شیک پوشیدن
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند
شستن لباسها
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند
عروسی
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی
اسباب بازی
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.
گل و گیاه
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است
سبیل
بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد
اسامی مستعار
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را یلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد
پرداخت صورتحساب میز
وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند
پول
یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد
بگو مگوها
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود
دخترها توی ماهیتابه روغن میریزن پسرها توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن |
ساعت ۴ بعد از ظهر ۱ـ لباساشو رو درمیاره٬ رنگ روشن ها رو تو یک سبد و تیره ها رو تو یکی دیگه میگذاره ۲ـ در حموم رو از تو قفل میکنه٬ جلوی آیینه می ایسته٬ شکمش رو که تمام مدت داده بود تو٬ میده بیرون و شروع میکنه به غر غر و ایراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش ۳ـ در کمد رو باز میکنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬ بدن٬ کف پا و ... رو بیرون میاره و می چینه رو لبه وان ۴ـ موهاش رو با شامپوی نارگیلی تقویت کننده٬ پرپشت کننده٬ براق کننده و...میشوره و هفده دقیقه ماساژ میده ۵ـ یکبار دیگه با همون شامپو موهاشو میشوره ۶ـ نرم کننده معطر پرتقالی رو به موهاش میماله تا ۶۰ میشماره ۷ـ سی و پنج دقیقه زیر دوش می مونه.خوب آخه باید خیالش راحت بشه که تمام مواد شیمیایی از موهاش پاک شده. وگرنه بعد از حموم موها وز میکنه ۸ـ خمیر ریش داداشی رو کش میره و شیش کیلو خالی میکنه رو ساق پا و دست و پشت لب. بعد یه تیغ بر میداره و یا علی. آی ۹ـ موهاش رو حسابی می چلونه٬ حوله رو مثل عمامه می پیچه دور سرش. تو آیینه خودشو ورانداز میکنه. از اینکه در اثر کشش حوله چشم و ابروش کشیده شده٬ احساس خوشگلی می کنه و یه ماچ گنده واسه عکس خودش تو آیینه میفرسته ۱۰ـ خوشحالیش زیاد دوام نمیاره. چون یه جوش سرسیاه بی اجازه نوک دماغش سبز شده ۱۱ـ تمام نقاط بدنش رو معاینه میکنه و با ناخن و موچین میره به جنگ جوشها و موهای زائد بی تربیت ۱۲ـ حوله ش رو می پوشه و میره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسیون چرب میکنه ۱۳ـ چهل بار لباس می پوشه و در میاره تا انتخاب کنه ۱۴ـ ۴۸ دقیقه پشت میز توالت می شینه و آرایش میکنه ساعت ۸ شب یک پسر در حمام ساعت ۴ بعد از ظهر ۱ـ همون طور که رو تخت نشسته ٬ لباساشو میکنه. هر کدوم رو پرت میکنه یه گوشه اتاق ۲ـ نیم وجب حوله رو میگیره دور باسنش و میره به سمت حموم ۳ـ می ایسته جلوی آیینه. شکمش رو میده تو. بازو میگیره. فیگور چپ٬ فیگور راست٬ نیم ساعت قربون صدقه خودش میره٬ (این قدوبالا رو ببین چه کرده .لای لای لالای لای)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تایید میکنه ۴ـ زیر بغلش رو بو میکنه و رنگ چهره ش بر میگرده. سبز٬ آبی٬ بنفش ۵ـ در کمد شامپو ها رو باز نمیکنه چون اصلا توش چیزی نداره ۶ـ با قالب صابون سبزش زیر بغلهاشو کف مالی میکنه. یه عالمه مو می چسبه به صابون ۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم میشوره ۸ـ نرم کننده مو؟؟؟ برو بابا ۹ـ زیر دوش میگوزه و به خاطر اکو شدن صداش تو حموم ٬کر کر میخنده ۱۰ـ دو دقیقه بعد دوباره میزنه زیر خنده٬ آخه این دفعه بوش رسیده به دماغش ۱۱ـ چاه حموم رو هدف گیری میکنه و میشاشه توش ۱۲ـ از زیر دوش میاد بیرون و یکهو می بینه یادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و کف خونه خیس شده.( بیخیال...مامان خشک میکنه ۱۳ـ حوله فسقلیش رو می پیچه دور باسنش و همون طور خیس خیس میره تو اتاق ۱۴ـ حوله خیس رو پرت میکنه رو تخت و ۲ دقیقه ای لباس می پوشه ساعت ۴:۱۵ بعد از ظهر |
همون لحظه ای که می خوای تموم آرزو های محال تو از نو نقاشی کنی !
آسمون خیال تو پر رنگ تر کنی و بال هات و باز کنی و مغرورانه تو آسمون دلش پرواز کنی!
اون لحظه ای که حس می کنی لبات برای اولین بار داره به تمنای خواهشی ، رنگ خنده رو به خودش میگیره !
لحظه ای که حس بودن تو وجودت کم کم جوونه می زنه و با صدای بلند به خودت میگی تو همونی هستی که باید باشی و اون هم دقیقا همون کسی که باید باشه !
آره ! لحظه ای که مست مست چشم هات و می بندی تو مستانه نگاهش غرق می شی و دیگه نمی تونی چشم هات و باز نگه داری و واقعیت ها رو ببینی!
آره گلم !
آره گلم ، همون لحظه است که با یه تلنگر کوچیک به خودت میای و با یه صدا ی آشنا از خواب بیدار می شی !
پلک هات و ، وا می کنی می بینی همش یه رویا بود !
یه خاطره !
یه خاطره تلخ !
خیلی تلخ !
اونقدر تلخ که حتی یه لحظه هم نمی تونی تو ذهنت تحملش کنی !
اونقدر تلخ که می خوای، ثانیه به ثانیه شو با اشک هات از ذهنت بیرون بریزی !
بی دلیل تو خیابون ، سر کلاس ، می زنی زیر گریه !
دنبال این می گردی که یه نفر بهت گیر بده ! حرفی بزنه ! یا حتی صدات کنه که بزنی زیر گریه ! بلند بزنی زیر گریه ! بریزی بیرون خودت و ! همه اون رویایهای شیرین و همه اون خاطرات تلخ و ! که حداقل از تو غرق نشی از درونت نشکنی !
یه ساعت ؟!
یه روز ، یه ماه ؟!
اونوقته که میبینی تو این مدت ، که غرق رویاهای شیرینت بودی ، یکی بوده که نمازت و قضا کرده ، تموم رویا های ریز و درشتت و قیچی کرده و نصف آسمون خیالت و حرومت کرده !
بیدار می شی و میبینی اونی که گفته بود دلم و بهت باختم ، دلش و که نباخته بود هیچی ، دل تور و هم با خودش برده ! یه جای دور یه جایی که دیگه نمی تونی برش گردونی ، یه جایی که دیگه نایی نداری که حتی از جات تکون بخوری !
آره ، اونوقته که می بینی اونی که می خواست تا آخر عمر تو خاطرت بمونه الان می خواد فقط برات یه خاطره باشه !
یه خاطره تلخ !
خیلی تلخ !
تازه تازه می فهمی که تو این مدت تو هم براش یه رهگذر بودی !
یه رهگذر، که هر روز ه هر روز با زبون یا شونش بهشون طئنه میزده و رد می شده ، شاید تنها فرقی که برا تو قائل بوده اینه که تو رو از کنار خیابون سوارت نکرده !
شاید تاریخ انقضای تو یه کم دیر تر از بقیه بوده ! یا شاید بازی کردن با احساسات تو زیر دلش بیشتر مزه کرده !
می تونی چهره مردونش وبا اون خنده مصنوعی تصور کنی؟
بذار کمکت کنم ، اونجایی که هر کی ازش می پرسه چی شد؟
آروم با همون چهره مغرورش سرش و تکون می ده و میگه تمومش کردم ! دیدم نمی تونم ! دیدم نمیشه ! بچه که نیستم !
آره می دونم ! این سنت نشکستن برا همه پسر هاست!
یا اگه اون روز دلت از یه چی دیگه گرفته باشه یا بخوای تو دل یه دختر دیگه جا باز کنی شاید بگی که از دست دادن من خیلی ناراحتی و ضربه ای خوردی که برات گرون تموم شده !
فردا روز ، بعد گذشت همه چیز ، سینه مردونت و سپر می کنی و در حالی که دستات تو جیبته می گی دیدی چه خوب خودم و جمع جور کردم ، دیدی نباختم ، دیدی تحملم چقدر بالاست !
دیدی نباختم !
آره گلم تو نباختی!
تو
نباختی
تو نباختی به قیمت تموم دلهره های من !
تو نباختی به قیمت دلهره ، دل به دریا زدن و حرف زدن با تو!
به قیمت دلهره های کنارت راه رفتن ها،
دلهره هایی که از آینده داشتم !
می دونم تو نباختی!
به قیمته همه اون بغض هایی که می کردم و آروم دور از سنگینی نگاه مادرم غورتش می دادم می گفتم خدایا این دفعه توکل به خودت !
این دفعه مثل دفعه قبل نشه !
این دفعه نره !
این دفعه نشکنم ! خورد نشم !
خدایا من دیگه طاقتش و ندارما !
به قیمت ...
آره میدونم .....
قیمتش همون نگاه های سنگین خونوادمه!
قیمتش همون نگاه های مردم تو کوچه خیابونه !
قیمتش همون نگاه های دوست ها مه که چپ و راست از کنارم رد بشن و بگن :
من نگفتم !
من که گفته بودم و هی به رخت بکشن که
تو نمیدونی !
نمی فهمی !
و همیشه اشتباه می کنی !
از اینکه به رخم بکشن بازم اشتباه کردم ، و بازم با احساسم تصمیم گرفتم متنفرم !
میفهمی متنفرم !
قیمتش اینه که دیگه نتوم به قلبم رجوع کنم !
قیمتش همون ایمانی که از دستش دادم !
خدایی که ازش دور شدم ، و هر روز بهش غر بزنم که چرا این دفعه این کارو با من کردی !
همون اعتماد به نفسیه که دیگه ازش خبری نیست !
میارزه !
میدونم !
قیمتی که دادم میارزه که
تو
آره تو ،
توی دلت آب از آبم تکون نخوره !
میارزه گلم ،
میارزه !