می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه هایی را که با دریای اشکت تر می کنی
می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی
بوته های وحشی گل را ز غم پر پر کنی
می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
حالا اگرم یه همچین روزی بیاد به چه دردی میخوره . که بفهمه چی کار کرده؟ اگر نفهمه چی میشه؟ هیچی ! هیچی نمیشه. پس نفهمه بهتره. بهتره بذاریم راهت زندگیشونو بکنن.