هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

پرنده را رها کن....

یه روز تو این دنیا پرنده ای تصمیم گرفت که پرواز کنه. پرنده ای که وجودش پر بود از پاکی و مهربونی. ولی افسوس که نمی دونست تو این دنیای بی معنا، معرفت و دوستی دیگه کمتر خریدار داره. پاکی دیگه رنگ قشنگش رو از دست داده.

پرنده اونقدر برای رسیدن به خوشبختی پرواز کرد که خسته شد... و وقتی یک صدای غریبه اون رو به پرواز دعوت می کرد ، اونو نشنید. می گفت اینا رو قبلا هم شنیدم.

کاش می فهمید صدا این بار، صدای عاشقیه که سالها منتظر بود تا تمام وجودش رو به پای یه عشق ناب بریزه.

شاید خودخواهیه ولی اون ، پرنده من بود...

من هیچوقت پرنده ام رو اسیر نکردم که بخوام رهاش کنم، چون حق این کار رو نداشتم. پرنده یعنی آزادی ، رهایی، یعنی پرواز...

ولی افسوس که پرنده رفت و هیچوقت برنگشت. رفت و تنهام گذاشت.

رفت و ندید با رفتنش نای نفس کشیدن رو از یکی میگیره.. کسی که نفسش به تپشهای قلب پرنده بسته بود.

رفت و نشنید صدای فریاد زدنهای کسی رو که با شنیدن صدای گرم و مهربون پرنده، زندگیش رنگ تازه می گرفت.. رفت و برای همیشه رنگ بی رنگی رو به لحظاتم زد.

رفت و ندید اشکهای کسی رو که با دیدن یه لبخند پرنده، انگار تمام دنیا رو بهش می دادن... رفت و حسرت یه لبخند رو به دلم گذاشت.

رفت و ندید یکی هست که وجودش به نگاه گرم و معصومانه اون بستست و قلبش با نفسهای گرم اون می تپه.

رفت تا دل بزرگتری برای عشقش پیدا کنه. رفت تا عشقی رو که دنبالش می گشت پیدا کنه، بدون اینکه فکر کنه شاید با رفتنش ریشه یک عشق رو برای همیشه خشک کنه....

برای نرفتنش فریاد زدم... اشک ریختم.. سوختم... به پاش افتادم... خورد شدم... شکستم... از همه چیزم گذشتم... حتی عشق رو از اون گدایی کردم...

ولی تنها جوابی که شنیدم، سکوت بود و اشک. سکوتی که هیچوقت دلیلش رو نفهمیدم. با سکوتش به من فهموند، اونقدر نیستم که بخاطر من و عشقم بمونه... نگاهم رو لایق نگاه گرمش نمی دونست... دستهای خسته ام رو همراه خوبی برای دستهاش نمی دونست.

آره خوب لیاقتش خیلی بیشتر از من بود،  خیلی  بیشتر... وگر نه خدا اون رو از من نمی گرفت.

حالا که فکر می کنم می بینم اون هیچوقت متعلق به من نبود، نگاهش با من نبود، دلش با من نبود... و من می خواستم ناجوانمردانه اونو با خودم همراه کنم.

اون هر لحظه از من دور و دورتر می شد و من تو خیال خودم اونو به خودم نزدیکتر میدیدم.

اون رفت ولی هیچوقت باور نکرد که رفته. وقتی فریاد می زدم نرو... گفت من هستم، تو منو نمیبینی. من اینجام. من دارم پرواز می کنم.

افسوس که تو آسمونی پرواز میکرد که من سهمی از اون نداشتم. اون از پرواز لذت می برد و من توی آتش دوری اون می سوختم.

حالا منم و یه سینه پر از درد.. منم و یه غرور شکته که زیر نگاههای سنگین آدمکهای این دنیا هر لحظه خورد و خوردتر میشه.. منم و یه قلب زخمی از زخم زبونها و خنجر نگاههایی که همشون رو برای یک لحظه کنار پرنده بودن به جون می خربدم، به امید روزی که وجود مهربون پرنده اونها رو برای همیشه تسکین بده و آرومشون کنه، ولی افسوس که برای همیشه موندگار  شدند.

کاش نایی برام می موند تا بیشتر بگم از پرنده و خوبی هاش، خوبی هایی که خودش اونا رو نمی دید. ولی افسوس که اشکام بازم بی حیا شدن و نفسم ، نفسم رو بریده. بخدا دیگه جونی واسم نمونده....

نظرات 12 + ارسال نظر
ستاره دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ب.ظ http://go-go.blogsky

سلام عزیزم
یه وقت یه حال از ما نپرسی ها

بارون دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:46 ب.ظ

پرنده گفت: " چه بویی، چه آفتابی، آاااه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت"

پرنده از لب ایوان
پرید، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد...
پرنده، آااه، فقط یک پرنده بود...
.......
امیر......
:(

شاپرک سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:40 ق.ظ

بی نهایت فوق العاده بود. اشکام در اومد. از خودت نوشتی؟
پرنده .......................

ستاره سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:41 ب.ظ http://go-go.blogsky.com

سلام جونم
آره درکت می کنم این روزا سر منم خیلی شلوغه.
دارم میرم مسافرت اینه که چن روزی پیدام نیست.
اینم واسه اینکه بدونی به یادتم.


.~~~~~~~~~~$$$$$$
~~~~~~~~~.$$$**$$
~~~~~~~~~$$$"~~'$$
~~~~~~~~$$$"~~~~$$
~~~~~~~~$$$~~~~.$$
~~~~~~~~$$~~~~..$$
~~~~~~~~$$~~~~.$$$
~~~~~~~~$$~~~$$$$
~~~~~~~~~$$$$$$$$
~~~~~~~~~$$$$$$$
~~~~~~~.$$$$$$*
~~~~~~$$$$$$$"
~~~~.$$$$$$$....
~~~$$$$$$"`$
~~$$$$$*~~~$$
~$$$$$~~~~~$$.$..
$$$$$~~~~$$$$$$$$$$.
$$$~~~~$$$*~'$~~$*$$$$
$$$~~~'$$"~~~$$~~~$$$$
3$$~~~~$$~~~~$$~~~~$$$
~$$$~~~$$$~~~'$~~~~$$$
~'*$$~~~~$$$~~$$~~:$$
~~~$$$$~~~~~~~$$~$$"
~~~~~$$*$$$$$$$$$"
~~~~~~~~~~````~$$
~~~~~~~~~~~~~~~'$
~~~~~~~~..~~~~~~$$
~~~~~~$$$$$$~~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~~$$$$$"~~.$$
~~~~~~~"*$$$$$

بای تا های...

فریما چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://farima-saleh.tk

تکس خیلی غمگین بود اگردر مورد خودت بود که غمگین تر!
خواسته ها همیشه زیادهستند بیشتراز آنی که بتوان تفسیرش کرد زندگی همیشه جاری است و امید اخرین چیزی است که می میرد! شاید برگشت ودر آسمان تو پرواز کرد روز موعد مطمءن باش که زیادم دور نیست

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند

آسمان شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:43 ب.ظ http://royayee-khakestari.blogfa.com/

سلام دوست گلم
امیدوارم که حالت خوب باشه
وبلاگ بسیار زیبایی داری
خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنی و نظرت رو بگی
منتظر حضورت هستم
قربانت

سعیده شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:36 ب.ظ http://kaktoos55.blogsky.com/

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است .....

[ بدون نام ] یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:31 ق.ظ http://farima-saleh.tk

شادزی...
مهرافزون...

واژه های بی روادید دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.taravatk.blogfa.com

غم ها بر ما می بارند. ما نیز بر غم ها می باریم. بارش غم ها بر ما آشکار است هم در کلام و هم در رفتار. اما زمانی که ما غم ها را به زانو در می آوریم، دیگر،غم به زانو در آمده ای در برابر ما نیست. شادی رقصنده ای است که ترنم آن آرامش و سرمستی می بخشد.

kianoosh دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.hospas.blagfa.com

او که عشق را مسخره می پندارد

از عشق چه می داند جز هیچ؟

او چه می داند که صدای بی صدای شکستن یک قلب

کر کننده ترین آوای جهان، وصحنه

لگد مال شدن یک احساس ظریف

فجیع ترین صحنه های عالم است

اما مطمئن هستم در گردش این چرخ گردون

او هم کر کننده ترین صدای جهان را می شنود

و هم فجیع ترین صحنه عالم را می بیند

* * *
سلام توی زندگی من هم جای یه م خالیه.
نظرت راجع به لینک دوطرفه چیه؟

سایه روشن دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:50 ب.ظ http://angoolaii.persianblog.ir

چه جالب تا حالا این جور متن برای کسی که رفته نخونده بودم ...هرچی بود تنفر بود ...خدا رو شکر که کسی هنوز هست که دلش پرا از کینه نشده...یادان آهنگه افتادم:
سلام.آره این منم.
آهای شما که عاشقید
تو چشمام نگاه کنید
شما بهش بگید دوستش دارم.
شاید که باورش بشه
که اگه اون نباشه زندگی
واسم رنگی نداره.
بهش بگید:که دوستش دارم.
شاید که باورش بشه.

مژگان چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:25 ب.ظ

خیلی قشنگ بود ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد