خیلی دلم گرقته .
درست مثل وقتایی که دبستان میرفتم و وسطای پاییز بود .
این وقتا که میشد یه حالی بودم . دلم شور میزد . میدونستم که تکلیفهای مدرسه رو انجام ندادم ولی حوصله انجام دادنشون رو هم نداشتم .
هوا سرد نبود ولی یه جورایی مورمورم میشد . نوک انگشتام یخ میکرد . دلم میخواست برم حموم یه اب داغ بریزم رو خودم تا گرم بشم ولی حوصله اون رو هم نداشتم .
الان ۱۸ سال از اون وقتا میگذره و هم همین جوری شدم . هیچ کاری ندارم که انجام بدم . و میدونم که فردا چقدر کار دارم . ازاین بیشتر دل شوره میگیرم .
امروز چقدر به یاد ( م ) افتادم . وقتیکه بود این وقتا بهم زنگ میزد . میدونستم که فردا میبینمش . ولی وقتی قطع میکرد دلم دوباره تنگ میشد . الان ۲ساله رفته و کسی نیست که بهم زنگ بزنه . ارزو دارم اینقدر خوش باشه که هیچ وقت به یاد من نیفته .
روزگار ما رو جدا کرد یه غروب توی جوونی ...
چه جالب امیر و م ...منم یکی رو دوست داشتم اسمش امیر بود !!!!بیشتر اوقات چمعه ها دلگیره ..البته الان که به لطف سریالها سر هم نمی شه خاروند!!ً
راستی ..بعد یه دوران سکوت بالاخره به روز کردم ....منتظرتم
جمعه از ابر سیاه خون می چکه
......
چی بخوام از تو که با من فاصلت هزار تا کوهه
نمی دونی که تو قلبم غم تو چه پرشکوهه