هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

یاد امام و شهدا آخرش میده مارو ...

امروز ششم آذر ماه سال 88 میباشد و ما بعد از 36 روز نبرد در آموزشگاه رزم مقدماتی شهید هاشمی نژاد به مرخصی آمده ایم. 

 

 

به نظر شما من و علیرضا در این عکس به چه چیزی فکر میکنیم ؟  

 

کلا نظر شما درباره این دو  نفز چیست ؟  

 

آیا ما به سربازی آمده ایم یا پیکنیک ؟  

 

 و باز هم من و علیرضا ... 

 

این هم ما در راه شهادت  و باقی عکسها و دوستان عزیزی که هیچ وقت فراموش نمیشوند ... 

 

 

تا بیست و چهار روز دیگر که ما از اردو برگردیم و مراسم درجه گذاری را انجام دهیم بدرود ... 

 

آیا باور میکنید که فاصله زمانی این عکسها بیست و چهار ساعت است ؟  به کوهها توجه کنید !!!

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 14 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:07 ب.ظ

این سید من گل گل
واااااای! دوران سربازی - آبان و آذر ۱۳۸۸
حدود ۱۶ نفر از یزد با هم اعزام شدیم
همشون گلن
ولی این سید توشون گل گل
من و سید...
حرف واسه زدن زیاده

فعلاْ
۲ هفته - نبود

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ب.ظ

خوب بود از زحمات منم تشکر می کردی امیر آقاااااا

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ب.ظ

کجایی؟
اینجا جات خیلی خالیه
الان باید اردو باشید و ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد