امشب می فهمم چرا وقتی کسی جون میده، زندهها براش گریه میکنند. آدما تا وقتی زندهاند، وجودشان رو بین همه اونهایی که دوستشون دارن، تقسیم میکنن. اونها هم به قسمتشون عادت میکنن. وقتی مرگ سرو کلهاش پیدا میشه، اونی که باید بره سفر، میره و سراغ تک تک آشناها و اون قسمت از دلشو که تقسیم کرده بود، پس میگیره. برای همین زندهها بعد از مرگ یک نفر، توی خودشون احساس خلاء میکنن .
... گفتم نرو ... خندید و رفت
۱۳۸۵/۴/۲۵
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
زدماغ من سرگشته خیال رخ تو
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بسته دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سرنکشد وز سر پیمان نرود
هرچه جز بارغمت بردل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هرکه خواهد که چو حافظ نشود سر گردان
دل به خوبان ندهد و ز پی ایشان نرود
سلام امیر جون
من هم لینک شمارو گذاشتم
بای بای
به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند
راستی این آهنگه خیلی قشنگه
خیلی خوش سلیقه و به جا هر چیزی رو انتخاب کردی
همیشه همین جوری بمون
ای مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم