چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن
تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه.
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح ، ظهر، نه
غروب شد نیامدی ....
***من دلم نمی خواد پنجره اتاقم باز باشه،من دلم نمی خوای هوای لطیف ملایم بهاریِ خاکی و دودی!! شده وارد اتاقم بشه.من دلم نمیخواد توی اتاقم صدای ماشین،موتور،دوچرخه یا صدای پچ پچ دختر پسرای جوون،یا بچه های سه چهار ساله که با بابا و مامانشون اومدن گردش،بشنوم.دلم نمی خواد اونا هم صدای ترانه ها و آهنگ هایی که گوش میدم رو بشنون.من دلم سر و صدای پسر بچه های شیطونی که از مدرسه برمیگردن رو نمی خواد.من دلم دیدن ماه و ستاره هایی رو که با ساختمون رورویی پوشیده شدن، رو نمی خواد.من دلم حریم خصوصی رو می خواد.دلم سکوت رو می خواد.دلم اتاق دنج می خواد.پس لطفا اینقدر نیاین توی اتاق من،و پنجره اش رو چهار طاق باز بذارین....
***یکی از مزیتهایی که بلاگ اسکای داره اینه که وقتی برای وبلاگی کامنت بذاری،توسط صاحب بلاگ،اون کامنت باید تایید بشه تا روی بلاگ نمایش داده بشه.راستشو بخوای من خیلی عذاب وجدان میگیرم وقتی جایی کامنت میذارم و خودش ثبت میشه،بدون اینکه صاحب بلاگ بتونه اون رو ثبت یا حذف کنه.یه جوری احساس میکنم طرف باید زورکی پذیرای نظرات گوهر بار من باشه!!!!!!!
بهار هم رفت مثل زمستون ٬ مثل پاییز ٬ مثل عمر من ٬ مثل عمر تو .
تابستون اومد مثل نوروز ٬ مثل باران ٬ مثل ابر .
این هم میره همونطور که اون رفت و من و تو میمونیم .
اما نه ٬ من و تو هم میریم و ..........
باید رفت انگار
چه زندگیه بیهوده ای ٬ از نیستی با پوچ بسوی هیچ .
برای چه زندگی کنیم ؟ ٬ که چه ؟ ٬ هدف چیست ٬ وقتی همه چیز پوچ است ؟
تلاش برای چه وقتی همه ی دنیا هم مرا راضی نمیکند ؟
زندگی به چه قیمت ؟ ٬ برای چه ؟ ٬ ارزشش را دارد ؟
تو بگو ٬ با خودت هستم ٬ آره تو .