هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

۲۰ دلار ...

 


مردی دیروقت ‚ خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟

- بله حتمآ. چه سئوالی؟

- بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی می کنی؟

- فقط می خواهم بدانم.

- اگر باید بدانی ‚ بسیار خوب می گویم : 20 دلار

پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت : می شود 10 دلار به من قرض بدهید ؟

مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ‚ فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملآ در اشتباهی ‚ سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک ‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سؤالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خوابی پسرم ؟

- نه پدر ، بیدارم.

- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست‚ خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با این که خودت پول داشتی ‚ چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود‚ ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ...

مبارک باشه مجتبی جون

دیروز یه خبر خیلی خیلی توپ بهم رسید .

مجتبی یکی از دوستام که از زمان راهنمایی با هم بودیم ٬ ازدواج کرده .

خیلی خوشحال شدم .

آخه نمیدونین چه خاطره هایی با هم داریم .

خلاصه واسه اون و همسرش آرزوی خوشبختی می کنم .

                            مبارک باشه مجتبی جون

                                                                   

                   

شعر .....

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

کاش که تو پیدات نمی شد جواب نامه ام رو بگی

 

اصلا چرا من پرسیدم چی می کنی با سرنوشت ؟

اصلا چی شد که دست تو جواب نامه ام رو نوشت ؟

 

بگو چرا تو اولش گفتی سلام رنگین کمون

میون راه اما شدی با دل من نامهربون

 

چادر شب لطیفت رو از رو شبها پس نزنی

این حرفها که به من زدی دیگه به هیچ کس نزنی

 

گفتی چرا نامه من دست تموم عاشقهاست

اون که کی گفت عاشق تر جواب بده حالا کجاست

 

گفته بودی درد کشیدن که کار هر روزت بوده

حرفهای خوب چرا عزیزم مال دیروزت بوده

 

راستی خودت یادت میاد حرفهای اولین کلام

اگه داری نمونه اش رو یکم به یادت بیار

 

گفته بودی که سرفه هام واسه هوای دوریه

یه وقتها هم سرفه مال نزدیکیه ، اینجوریه

 

گفتی دلت که میگیره میری کنار آسمون

این دفعه رفتی خوب ببین ، گم شده باز ستاره مون

 

گفتی که منو دست خدامون میسپاری

راست بگو تعارف نداریم ، هنوزم یه کم دوستم داری ؟

 

بهتره که نامه من همیشه بی جواب باشه

بذار همیشه اون همون شعر توی کتاب باشه

 

گفته بودی سالی یه بار دلم بهت سر میزنه

چی کار کنم دلت داره یک جا دیگه پر می زنه

 

به من نگو دل خودت همیشه یک جای دیگه ست

حرفها و شعرهای تو هم مال یه دیوونه دیگه ست

 

انگار جواب نامه ام حالا درست در اومده

نشونه گیریتم درست ، به وسط هدف زده

 

گفتی که واژه ها چقدر پیش نگاه تو کم هستن

حرفهای تو یه مدته عجیب و سرد و مبهم هستن

 

گفتی سفارش نکنم منظور جواب نامته

حقیقتو اگه بخوای نامه تو تو نوبته

 

بیشتر وقتها زندگیمو میگیرن درد و غمها

بقیه اش رو میذارم واسه جواب آدمها

 

دلم واست شور می زنه این بار فقط واسه خودت

دلم می خواست جواب بدم نامه ات رو تو تولدت

 

اما نشد بذار پای بارونی بودن هوا

قبول تقصیر منه اما بهم نگو چرا

 

نامه اول تورو گذاشتمش تو قاب خیس

اگه هنوز همون جوری ، واسم یه چیزی بنویس

 

گفته بودیم که ناممون شاید بشه صد تا کتاب

بهتره این جور نامه ها همیشه باشه بی جواب

 

فکر نکنی معنی حرفهام مال ناسپاسیه

ممنون جوابمو دادی این مال بی حواسیه

 

باز مثل نامه اولی می سپرمت دست خدا

نامه ات ولی سر بوده از تموم حرف و نامه ها

 

سعی کن جواب نامه هیچ کسی رو دیگه نگی

منم میرم سراغ اون دیوونه همیشگی

 

دوستت دارم ، از من نرنج حرف منو به دل نگیر

ببخش که واسه جواب یکی دو ماهی دیر شده

 

بر عکس نامه اولی روز اول بهار

هر جایی هستی منو از حال خودت بی خبر نذار