هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

خیلی خوب ، برای مشتاقان علمه شیرین دختربازی بریم سراغ مطلبه جدید

گفته بودم که براتون خواهم نوشت که به دخترا چی بگید. در برخورده اول:

توصیه ی اساسی: اصلا فکر نکنید که هر چرندی که بقیه می گن شما هم بگید. نرید بگید خانم چند دقیقه می تونم وقتتون رو بگیرم و این حرف ها . این ماله کسایی ه که این سایتو نمیشناسن. شما عزیزای من به شرطه این که نکته ی دفعه قبل رو رعایت کنید و شخصیت قوی ای از خودتون نشون بدید تقریبا با هر چیزی می تونید سره حرفو باز کنید.

چند تا پیشنهاد: سوال کنید! راجع به هرچی که می خواید. بعد از اونجای کار یک چیزی توی حرفهاش یا رفتارش پیداکنید و باهاش شوخی کنید و همین طور ادامه بدید.

راجع به کسه دیگه حرف بزنید. مثلا توی یه مهمونی بقله یه دختر نازنازی نشستید فکر می کنید که چی بگید؟! می تونید یه بدبختی رو پیدا کنید و راجع به این وای عجب ما تحته گنده ای داره یا این که چقدر بد لباس پوشیده یا هر چیزه دیگه ای با دختره حرف بزنید.

توی خیابون می تونید بگید که خیلی دلتون می خواد باهاش آشنا شید ولی وقت ندارید، ازش شماره بخواید یا بهش شماره بدید.

توصیه مهم: هر که می کنید خیلی طولانیش نکنید و زود تمومش کنید. در برخورده اول نباید کار به اونجا بکشه که حرف کم بیارید یا به مزخرف گفتن بیفتید. کوتاه و مختصر و مفید باشید.

مسال: فرض کنید توی یک مهمونی یک دخترو می بینید و به هر روشی که دلتون می خواد باهاش سره حرفو باز می کنید. بعد از یک خورده حرف زدن و حتی اگر فرصتش بود مسخره کردنش (مسال در مسال: دارید حرف می زنید متوجه میشید که پاهاش یه خورده بزرگه، زود بگید وای تو کفش چه جوری گیر میاری با این پاهای بزرگ! البته این کارو فقط با دخترهای خیلی خوشگل بکنید که اعتماده به نفسه زیادی دارن) بعد از اینها بگید که از شما باید برگردید برید پیشه دوستاتون. (حرف زدن با شما خیلی مهمه و مفت نیست) یا هر بهانه ی دیگه که دوست دارید و واقعا بلند شید که برید. یک قدم که برداشستید می تونید برگردید بگید راستی شماره من اینه یا شمارتو برام بنویس و کاغذ آماده بهش بدید ( عمله انجام شده قرارش بدید ) و بگید که به نظرتون می تونه مصاحبه خوبی باشه و شاید بتونید گه گاه یه گپی با هم بزنید.

یادتون باشه به هیچ عنوان حرف از این که آیا دوست پسر داره یا این ها نزنید. شما می خواید باهاش دوسته عادی باشید. (ارواحه عمه هاتون!)

عزیزانم دختر های خوشگل روزانه به اندازه حدودا یک دوازدهم موهایه سره شما (یک پنجمه موهای جای دیگه) پسر می ره سراغشون. و اونا فکر می کنن که دیگه خدان و ... پش ماره شما اینه که اولا متفاوت با بقیه باشید ( اگه گفتید وقتتونو بگیرمو و به تته پته افتادید فاتحه ی کار خوندس) و دوما حالیش کنید که تحفه ای هم نیست. رییس شمایید و شما هستید که تصمیم می گیرید که انقدر دختر باحالی هست که باهاش دوست شید یا نه.

لحظه ی دیدار

 

لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من ، دیوانه ام  مستم

باز می لرزد دلم ، دستم
 
                                  باز گویی در جهان دیگری هستم

های !  نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ

آی !    نپریشی صفای زلفکم را دست

آبرویم را نریزی دل
 
                    ای نخورده مست
 
لحظه ی دیدار نزدیک است .

مهدی اخوان ثالث

چت ... !!

پسر : سلام،خوبی؟ مزاحم نیستم؟
دختر: سلام، خواهش می کنم asl plz ؟
پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟
دختر‌: تهران/ نازنین/ ۲۲
پسر: اِ اِ اِ ، چه اسم قشنگی! اسم مادر بزرگ منم نازنینه.
دختر: مرسی! شما مجردین؟
پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟
دختر: نه، منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟
پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT آمریکا دارم. شما چی؟
دختر : من فارغ التحصیل رشته‌ی گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.
پسر: wow چه عالی! واقعا از آشناییتون خوشحالم.
دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟
پسر: من بچه‌ی تجریشم. شما چی؟
دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟
پسر: خیابون دربند. شما چی؟
دختر : خیابون دربند!؟ کجای خیابون دربند؟
پسر : خیابون دربند، خیابون...... کوچه...... پلاک......، شما چی؟
دختر: اسم فامیلی شما چیه؟
پسر: من؟ حسینی! چطور!؟
دختر: چی؟ وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟ تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده‌ی خونه رو بدی! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟
پسر : اِ، عمه ملوک شمائین؟ چرا از اول نگفتین؟ راستش! راستش!
دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده....، آخه می دونین...........
دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه‌ی منو به آدمای توی چت میدی؟ می دونم به فریده چی بگم!
پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین! اگه بفهمه پوستمو میکّنه! عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!
دختر:‌ او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا!
راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای
پسر: باشه عمه ملوک! بای......

چگونه یک دختر را بخندونیم و به طرفه خود جذب کنیم.

خوب حالا می خوام چند تا نکته بهتون بگم که بتونید بدون این که تبدیل به یک آدم مسخره بشید هر دختری رو بخندونید و در ضمن به سمت خودن جذب کنید:

قبل از این که شروع کنم این رو تذکر بدم که دلیلی که اکثر مرد ها از خندوندن نتیجه مثبت نمی گیرن اینه که سعی می کنن با گفتن جوک دخترها رو بخندونن. در حالی که خنده ای که در اینجا مورد نظر ماست خنده ی حاصل از داشتن یک شخصیت با مزست. برای مثال چارلی چاپلین برای خودش یک شخصیت خلق کرده بود که بامرزه بود کاراش (خجالتی و دست و پا چلفتی در عین کحال زرنگ و ... ) شما هم باید برای خودتون یک شخصیت خلق کنید که جذاب و خنده دار باشه ولی مطمئنا دست و پا چلفتی مورد نطر ما نیست.

با کارهایی بهتون می دم می تونید یک شخصیت بامرزه خلق کنید و در عین خنده دار بودن جذاب هم باشید:

1. تا می تونید در مورد مسایل مختلف مربوط به دختر زیاده روی کنید. مثلا یه دختری بهتون میگه وای چقدر موام بد شده امشب (داره ناز می کنه که شما بگید نه خیلی هم قشنگه)! و شما هم می گید : من نی خواستم بروت بیارم ولی آره خیلی بد شده. همونجا احتمالا دختره میخنده و یک وشگونی ازتون می گیره و شما هم می تونید اینو براش دیگه تا آخره اون شب داستان کنید و همش بگید وای همه دارن مواتو بگاه می کنن! حالا چی کار کنیم و یا مثلا من خجالت می کشم با این موا با تو راه برم و ....

2. تا اون جا که می تونید سعی کنید متحمش کنید می خواد شمی رو بلند کنه! دختر . مثلا اگه گفت دیگه دیره و من باید برم خونه بگید ولی من باهات نمیام و اون می گه نه گفتم تو بیا گفتم من می خوام برم خونه و شما هم که انگار کرید می گید ای بابا ما هنوز همدیگرو درست نمیشناسیم و تو می خوای منو ببری خونت. عجب دور و زمونه ای شده ها و ...

4. زیادی لبخند نزنید و به جوکهای خودتون نخندید.

5. مسایل مختلف رو به هم مربوط کنید به طرزه با مزه. مثلا اگر یه دختره چاق وارد یه کافی شاپ میشه که شما نشستید شد و ک بزرگی داشت بگید اه، جنیفر لوپز اینجا چیکار می کنه یا ...


6. احساساتشو لطیف مسخره کنید؟ مثلا : می گه وای واقعا از اینکه مردم بقل دستم سیگر بکشن متنفرم! بگید: حالا واقعا نسبت به این کار چه احساسی داری؟ ...

این ها رو با جوک ها و تیکه های با مزه تون قاطی کنید، حتما نتیجه می ده


چگونه سره حرف رو با هر کسی باز کنیم!

من واقعا نمی دونم چرا شماها می خواین یاد بگیرین چجوری میشه سره حرف رو باز کرد؟! مگه حرفه بدبخت به شما چه کار کرده که می خواید سرشو باز کنید. اقلا تهش .... خوب دیگه لوس بازی بسه بریم سره مطلب.....

این طور که بوش میاد خیلی ها تون با سر صحبت رو باز کردن با دخترها مشکل دارید. براتون گفتم همون کارو بکنید که اگر طرف پسر بود می کردید . معلوم شد که در مورد پسرها هم همین مشکل رو دارید. خوب این هم راه حل ...

برای این که شروع به صحبت با کسی کنید سه راه وجود داره:

1. در مورد یه چیزی سوال بپرسید. مثلا: توی یک نمایشگاه هستید - چه فکر می کنید راجع به این اثر؟

2. راجع به یه چیزی نظرتون رو بیان کنید. مثلا: توی صفه سینما هستید - عجب صفه طولانی ای، هیچ فکر نمی کردم "فلان فیلم" انقدر طرفدار داشته باشه.

3. یک حقیقی رو بیان کنید. مثلا: اتوبوس دیر کرده یا چه قدر امروز سرده.

موضوع هر یک از این سه مورد بسته به شرایطی که درش هستید فرق می کنه. ولی تا اونجا می تونید موضوعاتی رو انتخاب کنید که در طرف مقابل ایجاد علاقه کنه.

تدکر: درسته که شما باحال ترین و با نمک ترین و خوشتیپ ترین آدم هستید و خلاصه خیلی کارتون درسته. ولی لطفا سعی کنید سوژه ی صحبت راجع به خودتون نباشه. باور کنید آدم های غریبه اونقدر که شما به خودتئن علاقه مندید به شما علاقه مند نیستند. ولی نکته ی جالب اینجاست که اونها هم به همین اندازه به خودشون علاقه مندند. نتیجه گیریه علمی این که اگر سوژه ی صحبت به نحوی به اونها ارتباط پیدا کنه شانس موفقیت بیشتری دارید.

همونطور که در بالا می بینید بدترین نوع شروع بیان کردن یک حقیقته مثله این که هوا چه سرد شده امروز. دوتای دیگه هر دو خوبن. اگر از سوال کردن استفاده می کنید سعی کنید هی پشته سره هم سوای هایی که جواب کوتاه می خوان نپرسید که تبدیل به بازپرس می شید. سوال های چرا و بپرسید که پاسخ های بلند نیاز دارن.

حقیقته نه چندان شیرین: از کله آدم هایی که سعی می کنید سره حرفو باهاشون باز کنید 20 درصد محلتون نخواهند داد. این طبیعیه. ناراحت نشید و خودتو نبازید. مخصوصا اگر انقدر بد شانس بودید که از صد تا آدمی می خواید برین سراغشون بیست های اولشون از این گروه یبس ها باشن. به 80 نفره بعدی فکر کنید. شجاع باشین. می خواستین با طرف حرف بزنید تحویلتون نگرفته. آسمون که به زمین نیومده

عشق ..... !

 روزی شاگردی در محضر استاد سوأل از معنی عشق می کند.

استاد ابتدا از او می خواهد که از این سوأل منصرف شود لیکن شاگرد اصرار می ورزد . در نهایت استاد به او می گوید :

به گندم زاری برو و بهترین خوشه گندم ، پر بارترین و سنگین ترین خوشه گندم را برای من بیاور. مشروط بر اینکه فقط در یک جهت و فقط به سمت جلو قدم برداری و حق برگشت به سمت عقب را نداری .

شاگرد در پی انجام دستور استاد به از شهر رفته و گندم زاری را انتخاب می کند.

دست را دراز می کند که یک خوشه بچیند ولی نگاهش به خوشه دیگری می افتد که بزرگتر است ، پس به جلو می رود که خوشه جلوتر را بچیند باز خوشه ای دیگر را در جلوتر می بیند که سنگینتر به نظر می رسد و به همین ترتیب هر گاه قصد چیدن خوشه ای را دارد خوشه ای بهتر را در جلوتر می بیند و به ناچار جلوتر می رود . این کار ادامه می یابد تا اینکه شاگرد یک لحظه به خود می آید که از گندم زار خارج گشته ، بدون آنکه خوشه ای بچیند دست خالی و سرافکنده نزد استاد می آید وشرح ماوقع را برای استاد بیان می کند استاد می خندد و می گوید معنی عشق همین است .

عشق پایانی ندارد و نمی توانی حد و اندازه ای برای آن در نظر بگیری و بدان که عاشقان هرگز به عشق کامل نخواهند رسید و پیمانه پر نخواهد شد مگر با مرگ .

عشق زندگی است ، عشق هرگز خطا نمی کند و زندگی تا زمانی که عشق هست به خطا نمی رود.

در بنیان تمامی مخلوقات عشق همچون عطیه ای برتر حاضر است. زیرا هنگامی که هر چیز دیگری به پایان می رسد ، عشق می ماند ، زندگی با تمام لحظه هایش ، لحظه های شادی و غم  ، لحظه های امید و ترس فقط فرصتی برای آموختن عشق است . آموختن عشق آنگونه که می تواند باشد ، همانگونه که بوده و همانگونه که هست .