هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کن

آدامس... !!!

 یک دختر مثل یک آدامس است ... جویدن طولانی هر آدامسی به جز بی مزه شدنش حاصلی ندارد .

 یک دختر مثل یک آدامس است ... هیج وقت آدامس نیم خورده کسی را به دهان نزارید. 

یک دختر مثل یک آدامس است ... داشتن آدامسی که نتوانی بازش کنی بانداشتنش فرقی ندارد . 

یک دختر مثل یک آدامس است ... آدامس زیاد مانده ارزش جویدن ندارد . 

یک دختر مثل یک آدامس است ... هر از چندی به دندانهایتان فرصت استراحت هم بدهید به هر حالآدامستان را می توانید عوض کنید ولی دندانهایتان را نه .

یک  دختر مثل یک آدامس است ... به چشیدن طعم تنها " یک " آدامس اکتفا نکنید. آدامسها در شکلها و , قیمتها و مزه های مختلف ساخته می شوند . 

یک دختر مثل یک آدامس است ... فراموش نکنید که پایان کار هر آدامسی سطل اشغال است . پس برای هیج آدامسی قیمت زیادی نپردازید .

 یک دختر مثل یک آدامس است ... و ازدواج مثل قورت دادن آن میماند .هیج احمقی آدامسش را قورت نمی دهد.

 یک دختر مثل یک آدامس است ... داشتن یک بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یک آدامس است . 

یک دختر ثل یک آدامس است ... حسرت آدامسی را که دورش انداخته اید را نخورید . آدامس های خوشمزه ترهمیشه پیدا می شود.

آینده مردان ...

سال 1332

دختر خانواده همراه با مادرش کنار حوض روی تخت چوبی نشسته اند و یک ظرف
هندوانه قرمز جلوی شان است. دختر خانواده برای دختر همسایه تعریف می کند: آره
زری جون، داداش فرمونم وقتی شنید این پسر لاغرمردنی به من متلک گفته همچین
زدش که به سوسک می گفت خرس قطبی. تازه خود داداشم هم گفته می خواد برام یه
شوهر خوب پیدا کنه.
مادر دختر می گوید: خدا سایهء مرد را از سر هیچ خونه ای ورنداره
 

سال 1342

پدر خانواده با عصبانیت وارد اتاق می شود و پس از آنکه کمی جَنَم رو کرد و
چهار تا کاسه کوزه را زد شکست، فریاد می زند: دخترهء چشم سفید حالا واسهء من
دانشگاه قبول میشه... چشمم روشن... مردم از فردا نمی گویند آقا رضا غیرتِ تو
شکر؟ هیچی دیگه ولش کن فردا می خواهد شلوار مدل برمودایی و مانتوی بدن نما
بپوشد و نوبل صلح هم بگیره... زن اگر اجنبی ها بهش نوبل صلح بدهند مردم چی می
گویند؟
مادر خانواده با لحن التماس آمیز می گوید: مرد، حالا چرا شلوغش می کنی؟ نوبل
و برمودا چیه؟ دخترمون فقط دانشگاه قبول شده، همین... این قدر سخت نگیر...
بالاخره با اصرارهای مادر، پدر قبول می کند دخترش به دانشگاه برود. وقتی پدر
قانع شده سیگارش را روشن می کند و مادر می گوید: مرد، خدا سایهء تو را از سر
ما کم نکند
 

سال 1352

فریادِ مردِ خانواده تمام کوچه را پر می کند: چی؟! می خواهد برود سرِ کار؟!
یعنی من این قدر بی غیرت شدم که دخترم بره سر کار و پول بیآره تو خونه؟ پس من
اینجا هویجم؟ مگر این که بابت این بی آبرویی از روی نعش من رد شوید...
کسی از روی نعش مرد خانواده رد نمی شود ولی دختر خانواده هم چند ماه بعد با
وجود غرغرهای پدرش بالاخره سر کار می رود. صدای مادر خانواده به گوش می رسد:
مرد، خدا تو را برای ما حفظ کند!
 

سال 1382

مرد خانواده: آخه خانم این چه وضعیه؟ روز اولی که آمدی خواستگاریم، گفتم دلم
نمی خواهد زنم از این مانتوها بپوشد و آرایش کند، گفتی دورهء این اٌمٌل بازی
ها گذشته، ما هم گفتیم چشم! بعد گفتی اگر خانه خریدی به جای مهریه خانه را به
نامم کن، گفتم چشم! آن اول حق طلاق را هم از ما گرفتی، حالا هم می گویی
بنشینم توی خانه بچه داری کنم؟

زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق می گیری؟ تمام حقوقت هم
بابت کرایه تاکسی، خرج ناهار خودت و مهد کودک بچه و جریمهء ماشینت می رود.
حالا اگر بنشینی توی خانه و از بچه نگه داری کنی هم خرجمان کم می شود هم بچه
مان وقتی بزرگ شد از کمبود محبتِ پدر و مادر رنج نمی برد... آفرین عزیزم ...
خدا سایه ات را (فعلا) سر ما نگه دارد
 

سال 1482

زن خانواده: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی. مثلا توی دوستانت به روشن فکری
معروفی. آخه چه اشکالی دارد؟ این همه سال ما زن ها بچه دار شدیم حالا به کمک
علم چند وقتی هم شما مردها از این کارها بکنید. اصلا مگر نمی گفتی جد بزرگت
همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟
پس از مقداری بحث منطقی مرد بالاخره قبول می کند و نه ماه بعد وقتی بچه بغل
وارد خانه می شود زن با عشوه می گوید: مرد ... یعنی سایه تو تا کی بالای سر
ماست؟
 

سال 1582

چند تا مرد دور هم نشسته اند و در حالیکه سبزی پاک می کنند آهسته مشغول تبادل
نظرند.
- آره... می گویند هدف این جنبش بازگرداندن حق و حقوق ضایع شدهء مردهاست...
- حق با آقا جمشیده... ببینید این زن ها چقدر از ما سواستفاده می کنند؟ تا
وقتی خونهء بابامونیم باید آشپزی و بچه داری و اینها را یاد بگیریم و توسری
بخوریم، بعدش هم بدون مشورت زنمان می دهند و زنمان هم مارا استثمار می کند...
- خب می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسم است و...
در این حال با ورود خانم یکی از آنها بحث به زیاد بودن گِل سبزی کشیده می
شود! زن می گوید: خدا سایهء شما مردها را از سر سبزی ها کم نکند!

سال 1882

رادیو، موج FM، شبکهء پیام (صدای یک خانم
بااعلام ساعت نه شب شما خانم های عزیز را در جریان آخرین اخبار رسیده قرار می
دهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس دقایقی قبل سایهء آخرین نمونهء نادر از جنس
«مرد» از روی کرهء زمین محو شد! پس از پایان عمر این آخرین بازمانده از شاخهء
زینتی مردها از این پس نام این موجودات را فقط در کتاب های تاریخ می توان
پیدا کرد. ساعت 9 و 15 دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما خانم های عزیز
خواهم بود. دینگ دینگ

قوانین دانشگاه ... !!!

1. در یک کلاس درس استاد آن است که زودتر از همه به کلاس میآید و دیر تر از همه میرود!

2.دانشجوی چشم چران +دانشگاه=ازدواج در ترم اول.

3.احتمال نوشتن جزوه توسط دانشجو در کلاس رابطه معکوس دارد با تعداد همکلاسیها از جنس مخالف .

4.شما به هیچ عنوان نمیتوانید بدون هماهنگی وارد دفتر رئیس شوید مگر آنکه دلتان بخواهد .

5.افزایش تعداد دانشجویان دختر ارتباط مستقیم دارد با بازدهی بیشتر پرسنل دانشگاه.

6.شما دانشگاه را همانطور میبینید که نیست !

7.ساختمانهای دانشگاه دو دسته اند :

-آنهایی که قبل از کلنگ خوردن افتتاح میشوند(فاز یک )

-آنهایی که هیچگاه افتتاح نمشوند(فازدو)

8.اصل بر این است که دانشگاه تعطیل است مگر اینکه خلافش ثابت شود .

9.به نظر آقای ....شما یا دانشجو نیستید یا یک چشم چران واقعی هستید .

10.احتمال اینکه در دانشگاه چیز یاد بگیرید خیلی بیشتر از آن است که زمین روی شاخ گاو باشد !

11. مسئول حراست در دانشگاه همان است که شما با دیدنش مقنعه خود را پایین میاورید.

12.برای ازدواج در دانشگاه دو چیز نیاز است :شما و جزوه!!

13. اگر خوشگل و خوشتیپ هستید برای ورود شما به دانشگاه به کارت دانشجوئی نیاز است .

14. همه کاره کلاس استاد است:

- فقط او حرف میزند و فقط هم خودش گوش میدهد !

15. شاخص های امنیتی درمسیر دانشگاه –ترمینال بسیارعالی است حتی اگر شما به ضرب چاقو کشته شوید!

16. رحمت بر پدر مادر کسی که اینجا آشغال نریزد .....

کلاس رقص ...

1.      برپا.. خانوم ها رقص..اقایون دست - بچه ها ساکت باشین، خانم معلم اومد...
.-
برجا... بچه ها همه حاضرن؟
-
بعله...
-
خانم اجازه... فاطی جون غایبن...
-
چرا؟
-
خانم اجازه، رفتن جشن...
-
خانم اجازه... حجت جون هم غایبن...
-
اون دیگه چرا؟!
-
خانم اجازه، فاطی جون رو بردن جشن...
-
خب دیگه بسه بچه ها، به درس امروز برسیم... همتون برین روی میزهاتون وایستین... سریعتر...خب... آقایون دست ، خانوما رقص... حالا برعکس...
پس چرا هیچ کس انجام نمی ده؟!!
-
خانم اجازه، اگه ما رقص بلد بودیم که نمی یومدیم کلاس رقص...
-
وای ببخشید بچه ها، من با کلاس بعدی که تافل درس می دم اشتباه کردم... از رو میزا بیاین پایین... خوب گوش کنید...

2.      درس اول
آقایون دست...
درس دوم
خانوما انگار سوزن رفته باشه تو پاشون، یه ذرّه عشوه ش رو بیشتر کنن

3.      درس سوم
حالا خانوما دست

4.      درس چهارم
آقایون انگار می خوان با باسنشون در ماشین رو ببندن، یه ذرّه عشوه ش رو بیشتر کنن

آقا اسم شما چی بود؟
-
مصطفی...
-
شما اولین جلسته که می یای کلاس؟
-
بله خانم...
-
عزیزم برای دفعه بعد حتما اون سیبیلات رو بزن...
-
برای چی خانم؟
-
آخه با این سیبیلا که نمی تونی عشوه ش رو بیشتر کنی...
-
خانم عشوه ش با ما، درستش می کنیم...
-
پس حداقل لباس استرچ دیگه نپوش...
-
چشم خانم سیبیلامون رو می زنیم...

دوباره درس چهارم
آقایون انگار می خوان با باسنشون در ماشین رو ببندن، یه ذرّه عشوه ش رو بیشتر کنن

-
خانم اجازه...
-
بله...
-
به نظر من مرد نباید برقصه...
-
پس چرا شما اومدی کلاس رقص؟!!!!
-
خانم اجازه، اومدم ببینم خانوما چه جوری زیر زمین رقص یاد می گیرن...
-
خب فهمیدی؟؟
-
نه خانم، آدم با 2- 3 جلسه که چیزی نمی فهمه...

دوباره درس چهارم
نه...نه...نه...

5.      درس پنجم
و حالا قرش بده...
اگر عشوه ش رو یه کم بیشتر کنید کل رقص ایرانی همینه...
حالا دو به دو با هم وایستین... هر آقا با یه آقا، هر خانم با یه خانم...

-         خانم زشته، مردم حرف در می یارن...
-
مردم رو ولش کن، شما دیگه یواش یواش عادت کنید... یه نفری که نمی شه تانگو رقصید...
-
خانم عمرا ما اینجوری نمی رقصیم...
عیبی نداره، تانگو رو حذف می کنیم...
-
خانم اجازه... یعنی تو امتحان هم ازش سؤال نمی یاد؟
-
نه جانم... امتحان در چهارچوب کتابه...