-
فاصله
شنبه 6 خردادماه سال 1385 12:30
عشق درمن فروکش خواهد کرد چرا که تو عاشقم نبودی رنگ چشمانت برایم بی فروغ خواهد شد چرا که عشق را درچشمانم نخواندی صدایت گوشهایم را نوازش نخواهد کرد چرا که زمزمه عشق را درصدایم نشنیدی دستهایت نیز از دستهایم دور خواهد ماند چرا که دستهایم را به گرمی نفشردی تو مغرورتر میشوی ومن عاشق تر تو سنگدل تر ومن مهربان تر غرور در تو...
-
یادداشت از یک دوست
شنبه 6 خردادماه سال 1385 12:21
امروز یک نظر خوندم که حیفم اومد شما هم نخونید . الته لینکش هم گذاشتم . دوست خوبم سلام: درسیاهی چشمان تو هزار بهشت نهفته است دیدارت ، پایان اضطراب است آتش انتظار جزتو ابراهیمی ندارد بیا بیا بیا که اینجا بتهای غرورم سرکشی می کنند و تو را ساحر می پندارند ... کدام پیام آوری با نگاهش پیامبری کرده است که تو اینچنین برمن...
-
عشق مانند ....
شنبه 6 خردادماه سال 1385 12:14
عشق مانند ویلون است موزیک آن ممکن است ٬ قطع شود ولی تارهای آن همیشه می ماند عشق مانند جنگ است ، به راحتی شروع میشود اما به سختی پایان میپذیرد عشق تازه از زمین است و عشق کهنه از بهشت وقتی عشق وجود داشته باشد هیچ خانه ای کوچک نیست عشق مانند جیوه در دست است ٬ اگر انگشتان خود را باز نگه داری می ماند ولی اگر دست خود را مشت...
-
اشک یعنی ....
جمعه 5 خردادماه سال 1385 00:40
اشک یعنی قصه نمناک دل ا شک یعنی دیدن تنگ غروب اشک یعنی شبنمی بر روی چوب اشک یعنی درد عاشق در گلو اشک یعنی غم برای آرزو اشک یعنی سرخی چشمان تو اشک یعنی آبی دستان تو اشک چشمان تو آبم می دهد آبی چشمان تو تابم می دهد
-
شعر
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 22:14
عاشق شدم از شوق می گفتم بفریاد از هر چه غیر از عشق باشد گشتم آزاد اما چه آسان عشق من دادی تو بر باد نام مرا هم تا کنون بردی تو از یاد ای داد بیداد گفتم به دل گمگشته را پیدا نمودم من هم دلی در سینه ای شیدا نمودم با دست خود من خویش را رسوا نمودم صید گرفتاری شدم در دام صیاد ای داد بیداد
-
عشق یعنی...
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 22:12
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او
-
بنشین، مرو،
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 22:10
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است بگذار تا سپیده بخندد به روی ما بنشین، ببین که دختر خورشید "صبحگاه " حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما *** بنشین، مرو، هنوز به کامت ندیده ایم بنشین، مرو، هنوز کلامی نگفته ایم بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است بنشین، که با خیال تو شب ها نخفته ایم *** بنشین، مرو، که در دل شب، در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 18:52
مهم نیست که پیشم نباشی مهم نیست که ازم جدا باشی مهم نیست که به یادم نباشی مهم نیست که دوستم نداشته باشی مهم نیست که مرا در یاد نداشته باشی مهم اینست که در قلب من جای داری و من تا ابد عاشقانه می پرستمت . عزیز بی وفای من با تمام وجود دوستت دارم
-
حقیر
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 18:50
هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم : نخست ، وقتی دیدمش که به پستی تن می داد تا بلندی یابد. دوم ، آن گاه که در برابر از پا افتادگان ، می پرید. سوم ، آن گاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید. چهارم ، آن گاه که گناهی مرتکب شد و با یادآوری این که دیگران نیز همچون او دست به گناه می زنند ، خود را دلداری داد. پنجم...
-
توقع
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 18:45
با دوستتت دارم هایی که میگی هر روز توقعاتم ازت بیشتر میشه ... واسه همین زود به زود ازت دلگیر میشم... چون به نظر من کسیکه اینهمه یکی دیگه رو دوست داره .. و اینهمه میگه که دوسش داره باید برخوردش با اونی که دوسش داره بهتر از این حرفا باشه... باید نسبت بهش بیشتر احساس مسئولیت کنه ... دلم میخواد همونقدر که تو کلامت احساس...
-
زبان انگلیسیتون هم قوی بشه !
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 21:45
Smart man + smart woman = romance مرد باهوش + زن باهوش = دوستی Smart man + dumb woman = affair مرد باهوش + زن کم هوش =عشق marriage = Dumb man + smart woman مرد کم هوش + زن باهوش =ازدواج dumb man + dumb woman = pregnancy مرد کم هوش + زن کم هوش = حاملگی OFFICE ARITHMETIC (ریاضی کار) smart boss + smart employee = profit...
-
آرزو
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 21:41
آرزویم این است که قبل از مرگ مادر م یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم *** نوشتن بر خاک آسان است و بر سنگ سخت ، با انگشت بر خاک می نویسی و با تیشه بر سنگ نوشته های خاکی مهمان اولین نسیم است و نوشته های سنگی مهمان تمام تاریخ داستان زندگی را بر خاک می نویسی یا بر سنگ ؟ *** هیچوقت به کسی دل نبند چون این دنیا اینقدر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 21:39
و ترا دوست دارم چون رابطه مان را نقش زیبایی و عدالت زدی من لذت عاشق بودن رو به تو چشاندم و تو لذت اندوه را میبینی چقدر عادلانه داده های دل مونو تقسیم کردیم؟ نوشته شده توسط رویا
-
شک کن!!!!
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 21:26
خردمند کسی است که به ذهنیات وارمانها یش شک می کند . شک پایه اگاهی است و اگا هی یهنی خرد. کسی که شک می کند مدام در حال تعقیرو رشد است.وکسی که به رشد می اندیشد به کمال می رسد.
-
برای دوست کوچولوی من
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 19:03
پاییز را دوست دارم چون فصل غم است غم را دوست دارم چون گواه دل است دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت عشق را دوست دارم چون تو را دوست دارم
-
راز دل
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 15:27
دل غم دیده ما در جهان غمخوار هم دارد برای راز دل، دل محرم اسرارهم دارد سخن بسیار دارد دل ز جور روزگار اما اگر گوید سخن دارد ضرر بسیار هم دارد قوی حق ضعیفان را به قارت می برد اما نمی داند جهان یک خالق جبار هم دارد نمی گویم به غیر از حق در عالم گر چه می دانم که گوش از بهر شنیدن در و دیوار هم دارد به جای نوش دائم می زنی...
-
وقتی....
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 15:21
وقتی قصد سفر می کنی وقتی همه چیز رواماده می کنی وقتی می خوای سوار شی وقتی بر می گردی وقتی می بینی کسی نیست برات دست تکون بده وقتی سرت رو بر می گردونی وقتی اشکات رو پاک می کنی وقتی می فهمی تنهای تنهایی اونوقته که باید پات و محکم بکوبی و تردید نکنی وقتی سوار می شی ٫ می خندی آخه به ابدیت می ری ....
-
کابوس تورا فراموش خواهم کرد
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 13:43
حس غریبی داشتم از آن روز سر بر شانه هایم نهادی نگاهی انداختی ..... خندیدی ..... من گریستم ...... فریاد بر آوردی...... سکوت کردم.....! کوله باری از درد ..... خسته از زمانه ..... آدم ها ..... حتی خودت ! به چشمانم خیره شدی ..... چشمکی زدی ....... دیوانه کردی مرا ..... دوباره خندیدی اینبار من نیز خندیدم ...... دستانم را...
-
این کوهه رو یکم بلند کن منو میبینی
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 13:16
وای باورم نمیشه که صدای رعد و برق اینقدر بهم آرامش بده حس می کنم وسط یه دشت بزرگم و سبزه های تازه و خیس صدای بارون و می تونم حس کنم کاش بارون بباره چقدر دلم می خواست الان بالای یه قله بودم وای خدای من پرنده ها رو چقدر زیبا هستند گلهای لاله وحشی چه غوغایی کردند چقدر دلم می خواد روی سبزه ها غلط بزنم و شعر بگم اما ........
-
غریبه
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 18:46
چراغها را خاموش کنید می خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر؛ بگذار تا پسین فردا با خیال خوش تو میان رویاهای شیرینم دست و پا زنم از من نگیر این لحظه های دلخوشی را نگذار حتی خواب دیدن تو برایم عقده شود ... یادت می آید حرفی را که زدی؛ گفتی می روم، گه گداری...
-
برای دوست کوچولوی من
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 18:34
بی مقدمه برات مینویسم... نامههایت را دوست دارم... دست خطت را... گویی با تو قلم با کمال میل به همآغوشی کاغذ رفته... دست خطت را دوست دارم... واژهها را زیر دست خطت میرقصند... دریای نگاه مهربانت کاغذ را اقیانوس احساسات کرده است... نگاهت را دوست دارم... رازی در نگاهت پنهان است که نمیبینم، شاید عشق است... واژهها...
-
کویر
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 14:50
دستم را دراز می کنم و تکه ای از ابر بی باران امید را به زیر می آورم و در آسمان خیال رها می کنم تا شاید دوباره بر کویر خشکیده ی احساس ببارد و گلهاى عشق دوباره شکوفا شوند........ هر روز با این رویا دلخوشم اما..... اما می ترسم می ترسم تند باد سرنوشت ابرهای رویاى مرا با خود ببرد و کویر احساسم همیشه کویر بماند
-
پنجره
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 11:29
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند. هر روز...
-
شاخه و برگ
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 11:09
یک روز گرم، شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از برگ های ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را دد منشانه و با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ ها جدا شدند و شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و...
-
هفت روز هفته در دانشگاه
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 10:22
شنبه:همون لحظه که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هرکجا می رفتم اونو می دیدم. یکبار که از جلوی هم دراومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کردو گفت: ببخشید من که میدونم منظورش چی بود. تازه ساعت 5/9 هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد.آره دقیقا می دونم منظورش چیه. اون میخواد زن من...
-
جمله بزرگان ( اگر کسی را دوست داری )
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 10:18
اگر کسی را دوست داری؟ شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و...
-
عشق از دید آدمهای مختلف
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 10:17
عشق از دید حاج آقا: استغفرالله باز از این حرفهای بی ناموسی زد (جمله عاشقانه: خداوند همه جوانها را به راه راست هدایت کند) ی.عشق از دید دختر حاج آقا: آه ... خدای من یعنی میشه بدون اینکه بابام بفهمه من عاشق بشم. (جمله عاشقانه: ندارد) عشق از دید یه ریاضی دان: عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول. (جمله عاشقانه: آه عزیزم به...
-
برای دوست کوچولوی من
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 17:47
دریا را در آغوشت می تکانم تا دریا باشی راز دل به دریا گفتن بهتر از نگاه غمگینی است که نمیتواند دهانت را مست کند، تا صدایم کنی, چشمهایم رامی بندم و به رسم باد در گیسوانت می وزم تا خلوت تو را منتشر کنم. " شاید همین شاهکار من باشد "
-
وصیت
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 17:36
وقتی من مردم نمی خواد برام گریه کنی ، بگی عجب آدم خوبی بود . افسوس که رفت . اگه دوست نداشتی سر قبرمم نیا من ناراحت نمی شم ، زندگی ماشینی همینه ، وقت کمه همیشه" وقت کمه" ، من می تونم درکت کنم . لباس سیاهم نپوش بهت نمیاد ، دیگرانم هر چی می خوان بگن " بزار بگن ". مهم نیست . بزار وقتی نیستم حداقل راحت باشی . گریه زاریم...
-
تو پیچهای تند پیروزی مراقب لباسشویی باش
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 17:24
مسیر برای رسیدن به ظفر و پیروزی، این روزها کاری صعب است که یحتمل پیر طریق میطلبد و سالک هوشیار؛ که حواسش به لوازم خانهاش باشد. به خصوص ماشینی که به لحاظ ساختاری شباهت زیادی به سانتریفیوژ دارد و قرار است بعدها لباس کثیف آدم را بشورد... فی الحال کمر سالکی که زیر بار مخارج اقتصادی شکست، هیچگاه رنگ ترمیم به خود...