-
تهیه نیمرو توسط اقایان و خانمها
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 17:22
دخترها توی ماهیتابه روغن میریزن اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن - تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن پسرها توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن...
-
فرق حمام کرن خانمها و آقایان
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 17:20
ساعت ۴ بعد از ظهر ۱ـ لباساشو رو درمیاره٬ رنگ روشن ها رو تو یک سبد و تیره ها رو تو یکی دیگه میگذاره ۲ـ در حموم رو از تو قفل میکنه٬ جلوی آیینه می ایسته٬ شکمش رو که تمام مدت داده بود تو٬ میده بیرون و شروع میکنه به غر غر و ایراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش ۳ـ در کمد رو باز میکنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬...
-
تو نمیفهمی ٬ هیچ وقت !
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 10:01
درست همون لحظه که فکر می کنی همه چیز رنگ آرامش به خودش گرفته ! همون لحظه ای که می خوای تموم آرزو های محال تو از نو نقاشی کنی ! آسمون خیال تو پر رنگ تر کنی و بال هات و باز کنی و مغرورانه تو آسمون دلش پرواز کنی! اون لحظه ای که حس می کنی لبات برای اولین بار داره به تمنای خواهشی ، رنگ خنده رو به خودش میگیره ! لحظه ای که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 09:50
"واریس دیری" شاید زیباترین و درعین حال غمگین ترین دیپلمات مستقر در سازمان ملل در نیویورک باشد. از صحراهای سومالی آمده است. کتابی خاطراتی دارد بنام "گل صحرا". دراین کتاب فاجعهای را شرح میدهد که قربانیان آن دختران کم سن و سال اند. آنها که در این سن و سال ختنه میشوند و چند سال بعد به خانه بختی که برای آنها جز شوربختی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 09:13
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد آخ که چقدر تنهایم دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته روبروی آینه نشسته ام آیا این منم؟!!! شکسته...دلتنگ...تنها تو با من چه کردی!؟؟؟ شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد دیگر هیچ نخواهم گفت اما...
-
دلم برات تنگ شده
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 09:11
یک بار خواب دیدن تو... به تمام عمر میارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد باشد دوستت دارم یک خواهش : اصلاً عوض نشو ! یک آرزو : فراموشم نکن ! یک دروغ : تو رو دوست ندارم ! یک حقیقت : دلم...
-
عشق یعنی .....
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 15:15
عشق یعنی سوز نی ، آه شبان عشق یعنی معنی رنگین کمان عشق یعنی شاعری دل سوخته عشق یعنی آتشی افروخته عشق یعنی با گلی گفتن سخن عشق یعنی خون لاله بر چمن عشق یعنی شعله بر خرمن زدن عشق یعنی رسم دل بر هم زدن عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز عشق یعنی جام لبریز از شراب عشق یعنی تشنگی یعنی سراب عشق یعنی خواستن...
-
آدما
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 15:14
یه مدت به کسی توجه نشون نده... مثلا داره یه چیزی میگه، تو یه چیز دیگه جواب بده!!! یا داره سر یه چیزی بحث میکنه، تو یه خاطره ی بی ربط تعریف کن!!! بعدا میفهمی آدما از نظر ساختار روانی چقدر علاقه دارن به اینکه واسه کسی حرف بزنن که در مقابل حرفاشون عکس العمل نشون نمیده!!! آدما ذاتا دوست دارن با دیوار حرف بزنن... و دیوار...
-
مرگ
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 15:12
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ وبازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آ شفته تر سازد بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را
-
آهنگ
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 15:52
دانلود آهنگ نگو دیره کی چه ماشینی سوار میشه : نانواها : آر دی قزوینی : پیکان زندانی : فراری شلخته : چروکی چیف دخترای خراب : ماکسیما عرب : کیریسیدا مجنون : لیلاند ولکای آبادان : کامارو قماربازا : رنو۲۱ رشتیا : آووودی --------------------- مزیتهای شیر مادر : قابل استفاده برای تمام سنین بستهبندی جذاب دسترسی آسان یکی بخر...
-
عشق از زندگی بهتر است
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 15:23
به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی بهتر است به هر کس دوست تر میداری بچشـــــان که دوست داشتن از عشق برتر است می شود حول یک نقطه ثابت چرخید شکل یک دایره را رسم نمـود ذهن هر پرگاری وسعت دایره را خواهد ساخت من که با تکیه به چشمان تو پــــــــر میگیرم انعکاس پر و بال نفسم تا ابدیت پیداست اه !! ای مرکز عشق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 15:41
به زمین گفتم عشق چیست ؟! لرزید به ابر گفتم عشق چیست ؟! بارید به باد گفتم عشق چیست ؟! وزید به پروانه گفتم عشق چیست ؟! نالید به گل گفتم عشق چیست ؟! پرپر شد به انسان گفتم عشق چیست ؟! اشک از دیدگانش جاری شد و گفت : دیوانگیست . پروردگارا . من در کلبه حقیرم چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود آنرا نداری . من چون تو خدایی...
-
کلاس عشق
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 15:39
تو کلاس درسم و دستام دیگه جون نداره بیروون از کلاس هوا بدجوری بارون می باره تو کلاس درسم و دارم نگاهت می کنم میخ شدم نگاه به اون چشم سیاهت میکنم بعضی وقتا تو کلاس خیلی به من زل می زنی انگاری میخوای بگی دوسم داری مثل منی همیشه توی کلاس عشقتو تمرین می کنم چون می خوام پیشم باشی ساعت و نفرین می کنم می دونم اگه بری چند روز...
-
معیارهای بیماری روانی
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 15:37
معیار بیماری روانی چیه ؟ از کدوم مرزی و خطی به اون طرف یک آدم فکرها و احساس هاش بیمارگونه و ناسالم می شن ؟ همه به نوعی روانی هستیم. چون هیچ آدم کاملی روی کره خاکی پیدا نمی شه. هر کسی توی یک زمینه ای، در یک رفتاری، در یک فکری بهرحال مشکل و کمبود داره. اینو می دونم. چون فرق بین آدم ها رو دیدم. اما در مورد احساس ها چی ؟...
-
شعر
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 15:04
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را تا آب کند این دل یخ بستهى ما را من سردم و سر دم، تو شرر باش و بسوزان من دردم و دردم، تو دوا باش خدا را جان را که مه آلود و زمستانى و قطبىست با گرمترین پرتو خورشید بیارا از دیده برآنم همه را جز تو برانم پاکیزه کنم پیش رُخت آینهها را من برکهى آرام و تو پوینده نسیمى در یاب ز...
-
بی وفا
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 20:16
وه چه خوب آمدی ، صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی ای بسا آرزوت می کردم خوب شد آمدی ، صفا کردی آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد آشنا کردی از چه دستی سحر بلند شدی که تفقد به بی نوا کردی قلم پا به اختیار تو بود یا ز سهو القلم خطا کردی بی وفایی مگر چه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی شب مگر خواب تازه دیدی تو که سحر...
-
آدم
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 19:52
بیست و هشت سال پیش در چنین روزی مثل همه آدمهای بزرگ در خانواده ای فقیر ،متدین و اهل علم و هنر چشم به جهان گشود. از دوران نوزادی او اطلاعات زیادی در دست نیست. از همان اوان کودکی پای به عرصه شعر و موسیقی گذاشت و قطعه "مامان بیا بشور" را با ملودی ".... ای امام" در یک روز پر سر و صدا و هنگامی که در توالت منتظر مادرش بود...
-
آرایشگاه مردانه
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 19:51
الو سلام مریم.چطوری.کی کارت تموم میشه بیام دنبالت؟ساعت 6 خوبه؟ - من امشب نمیام. -یعنی چی نمیام.ما باهم دعوتیم.مگه الان تو آرایشگاه نیستی؟ -چرا ولی نمیام.اصلا دیگه هیچ جا نمیام.میدونی امیر من فکرامو کرده ام.هر چی زودتر همه چیرو تموم کنیم برای دوتامون بهتره. -مگه چی شده باز دوباره؟ -چرا هر وقت من هر چی میگم تو فکر میکنی...
-
کودکت خواهم ماند
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 15:30
یک تبسم زیرکانه و یک عروسک بازی کودکانه کافی بودبرای عاشق شدنم وتو این کار را کردی... و من مثل کودکی عاشقت شدم و مثل قصه پدر بزرگ، تو شدی شاهزاده سوار بر اسب سفید و من پری قصه ها. و چه قدر ساده عاشقم کردی و از آن ساده تر رهایم کردی. گفتم : بمان شاهزاده زیبا! ... من بی تو میمیرم. خندیدی و گفتی : بازی بود... گفتم : بازی...
-
کوکب خانم
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 10:10
کوکب خانم، مادر عـباس، زن پاکیزه و با سـلیقهای بود. او سـطل شـیر را همیشــه درجای خنک نگه میداشـت. روی سطـل پارچهای میانداخت تا گرد و خاک بر آن نشـیند و پاکیزه بماند. کوکب خانم هر روز از شیر چیزی درسـت میکــرد. گاهی به آن مایه پنــیر میزد و پـنیر درسـت میکرد. گاهی مایه ماسـت میزد و ماسـت میبسـت . گاهی از ماسـت کره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 09:52
نگو دیره٬نگو دیره که دلم بی تو میمیره بگو که همیشه عاشقم میمونی زیر بارون به یاد تو گریه کردم چرا رفتی ای عشق من بمون ٬ نرو تنها نزار دلم میمیره صدات٬صدای خنه هات یادم نمیره خدا٬خدا تنها پناه دل خستگیهام ************************ دوستت دارم ٬ دوست کوچولوی من
-
خواندنی
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 09:36
حلزون خانه اش را به دوش می کشد چون به همسایه اش اعتماد ندارد ----------------------------------- ـانسان سقوط نمی کند مگر به طرفی که به ان تکیه داده است. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـخدا رو دوست دارم چون *آی دیش* همیشه روشنه خدا رو دوست دارم چون به همه *پی ام ها* جواب میده خدا رو دوست دارم...
-
حرفهای خودمانی
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 15:28
با سیم ناز مژه هات یه عمره گیتار می زنم نگاه تو کوک نکنی من خودمو دار می زنم چشات اگه رو پنجره م طرح ستاره نزنن دست خودم نیست دلمو به در و دیوار می زنم تو نباشی من مثل اون دخترکی که گمشده گوشه ی کوچه می شینم از غم تو زار می زنم اگه روزگار گذاشت یه بار دیگه دنیا بیام بازم عاشقت میشم بازم سراغ تو میام این دفعه اون دفعه...
-
ملاقات با مرگ
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 23:58
آخرای شب تو اتاقم نشستم که یکهو ظاهر میشه...خیلی هم ترسناک نیست ولی در عوض خیلی جدیه...با خودم فکر می کنم که هنوز خیلی جوونم؛ ولی کم کم با حقیقت کنار می یام...یه ربع بهم وقت میده که آخرین کارهامو توی دنیا انجام بدم و بعد باهاش راه بیفتم...کجا؟..دیگه هیچ حرفی نمی زنه و خیلی جدی منتظرم میشه...اول هنوز نمی دونم باید چه...
-
شعر
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 23:56
دریاست تا بی کران و من اسیرم روی تخته پاره ای و مسافر این دشت شناور دیروز مرا قایقی بود که سینه ی آبها را می شکافت و دریا را موج های مهیب و پر ولع و اکنون دریاست در سکوتی سنگین و من اسیرم روی تخته پاره ای و مسافر این دشت شناور و میان این آبی بی نهایت نه مرا طاقت طوفانی دوباره مانده نه امید نجات به ساحلی... تنها زمان...
-
دانلود آهنگ
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 00:58
قشنگ ترین آهنگهایی که گوش کردم رو براتون گذاشتم که دانلود کنین. آهنگ شیرین و فرهاد آهنگ تک ستاره آهنگ چی شده اون همه احساس آهنگ میمیرم برات آهنگ تاوان بی معرفتی فعلا با این آهنگ ها حال کنین ٬ حتما خودتون فهمیدین از چه آهنگهایی خوشم میاد ٬ اگه دوست داشتین ٬ نظر بدین تا بازم بذارم . **************** آهنگ تک ستاره رو...
-
داستان
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 23:43
شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ " استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! " شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ " و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو...
-
کوچه
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 23:40
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پرگشودیم در آن خلوت دل خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم * * * *...
-
چقدر سخته
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 23:38
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی هنوزم دوسش داری چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده....چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 23:36
شاید لیاقت آنرا نداشته باشم که در قصر ها بسر برم شاید لایق آن نباشم که از لذات دنیایی متمتع گردم شاید سزاوار آن نباشم که در جمع بزرگان درآیم شاید لایق آن نباشم که شمع انجمن ها باشم شاید لیاقت نداشته باشم که گل خوش عطری باشم تا همه مرا ببویند اما شادم که در جمع دیوانگان مرا پذیرفته اند شادم که مرا عاشقی دیوانه می نامند...