" هر چی که بود شوهرم بود ، مردِ قفسم بود .
درسته که من انتخاب دیگه ای نداشتم و ازدواجمون به نوعی خیلی خیلی سنتی محسوب می شد ولی یه خورده که گذشت حس کردم عاشقش شدم .
یه روز یه جایی تو یکی از شهرهای مرزی بود که فهمیدم عروس شدم .
از
خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون از همون اولش هم یه خورده مریض احوال
بود ، حالا غبتش نشه ها ، البته اگه خودش هم بود جلو روش می گفتم ، سرد بود
یعنی ایده آل نبود ولی خب سوزنِ خوبی بود که فرو کنم تو چشمِ اون دختر
خالم که می گفت هیچ کس نمیاد تو رو بگیره .
حالا شانس آوردم ازش بچه دار نشدم وگرنه باید می نشستم اول جوونی توله های اون مرحوم رو بزرگ می کردم .
دستِ بزن داشت خواهر ، هی دنبال بهونه بود که بزنه کبودم کنه .
یه روز می گفت این غذا چیه پختی ؟ مزه گوشتِ خر میده .
یه روز می گفت سرم داره می ترکه ، تو داری چیز خورم می کنی .
این اواخر هم هی سرکوفتم میزد که من یه دختر دیگه رو دوست داشتم و تورو به زور انداختن به من و این حرفا .
آره خواهر ، خلاصش اینکه زندگی با این مرد منو پیر کرد .
ولی خب خدا رحمتش کنه از وقتی مُرد ، من خیلی معروف شدم ، تازه دارم مزه شیرین زندگی با شهرت رو میچشم ... "
* درد دل های ببر روسی ماده با شیرِ ماده قفس بغلی *
موی سر- طبق مُد- مدل آناناس
اِند باحال و آخر اندام
هیکلم عین ژان کلود وندام
ادامه مطلب ...
فقط میدانم که بین دوستان نزدیکش به دو جنسه معروف است. با او در یک کافیشاپ در خیابان گاندی قرار میگذارم. چون مطالبم را در روزنامه میخواند، اعتماد میکند و میگوید که حتما میآید. قول میدهم از او عکس نگیرم..
ادامه مطلب ...
از قدیم همین جوری بوده که لباس دلالت داشته بر شغل. مثلاً اگر سر ساختمان بروی و کت و شلوار تر و تمیز و کیف سامسونت داشته باشی، جماعت کارگر همه به تو «آقای مهندس» میگویند. اگر کت و شلوار داشته باشی و دکمه بالای یقهات را بسته باشی و یک سررسید هم زیر بغلت باشد، به تو حاجآقا میگویند و همه میفهمند که صاحب پروژهای. تا حالا کسی ندیده که یک کشتیگیر جلیقه و شلوار و پاپیون روی تشک برود یا یک بیلیاردباز با دوبنده کشتی پای میز بیلیارد بایستد. چون بالاخره هر شغلی یک لباسی دارد.
ادامه مطلب ...
آن سرداری با چشمان باریک، آن جنگجویی در دشتهای تاریک، آن جانشین خلف هوسانگ نیانگ و لین چان، آن رهرو راه جنگجویان کوهستان، آن یادگار اوشین و یانگوم جان، یادآور داداش کایکو و زُمبه و سایو جان، آن رقیب برادر تسو در عشق به سوسانو، آن مُراد عبدالقدیرخان رئیس موپالمو، آن پایه گذار مکاتب فروید و یونگ، پیرما عالیجناب جومونگ (رضی اله به وصاله به السوسانو).
ادامه مطلب ...