-
کمی حمام بروید
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 21:31
و هان ای کسانی که روز شنبه رایحه خوش عرق میدهید
-
...
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 00:34
آدمها که دارن از احساسشون حرف میزنن،اول جمله هاشون یک (فعلا ) بزارید. اینطوری شاید بشه باور کرد. با تاکید روی شاید.
-
ای گوگل به من بگو چه کسی از من زیباتر است؟ اجی مجی لا ترجی
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 09:06
بعضی از کاربران اینترنت هنوز هم دید درستی از اینترنت و کامپیوتر ندارند و فکر میکنند یکنفر داخل کامپیوتر یا تو سایت گوگل نشسته (مثل اون خانومه که تو سمند نشسته و هی میگه درب جلو باز است) و اینها باید سوالاتشون رو ازش بپرسن تا اونم جواب بده، مثلا یکی سرچ کرده “کرم حلزون خوبه؟” و احتمالا یکربع منتظر نشسته تا گوگل بیاد...
-
آلبوم جدید سیاوش قمیشی به نام یادگاری
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 22:57
آلبوم جدید سیاوش قمیشی به نام یادگاری ( تنظیم : نیما وارسته - مسعود فولادی - الیاس شیرزاد - فرد میرزا - رامون - خشایار احمدیه ) ( ترانه سرا : زینب علاقه - صفا لطفی - شایان جعفرنژاد - صفا لطفی - شبنم حکیم هاشمی - ساحارا منادی - محسن شیرالی - کوروش سمیعی ) دانلود در یک فایل زیپ با کیفیت 320 MP3 دانلود / کیفیت 320 MP3 01...
-
چرا با وجود یورش تازیها تمدن کهن مصر عرب شد ولی ایرانیان نشدند؟
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 08:24
فردوسی می گوید: مردمی که در راستای خوارشماری، عجم یعنی کندزبان نامیده می شدند، من با این رزمنامه ی ملی که به پارسی سره سرودم، شناسنامه ی ملی اش را نوشتم و به دست تاریخ سپردم…؛ و درست می گوید؛ بدون فردوسی امروز کجا بودیم و با چه زبانی سخن می گفتیم ؟ روزی از حسنین هیکل پرسیدند شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی چه...
-
سئوال
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 08:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اگه خدا 24 ساعت گناه رو آزاد می کرد....چه گناهی مرتکب می شدی؟؟
-
زن ، خیانت ، شوهر همسایه ، قتل
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 11:10
" هر چی که بود شوهرم بود ، مردِ قفسم بود . درسته که من انتخاب دیگه ای نداشتم و ازدواجمون به نوعی خیلی خیلی سنتی محسوب می شد ولی یه خورده که گذشت حس کردم عاشقش شدم . یه روز یه جایی تو یکی از شهرهای مرزی بود که فهمیدم عروس شدم . از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون از همون اولش هم یه خورده مریض احوال بود ، حالا...
-
در اداره اتفاق افتاد
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 09:22
اولی: مهندس بیا اینجا... دومی: اومدم مهندس... سومی: مهندس چای بریزم برات؟ چهارمی: قربون دستت مهندس... پنجمی: مهندس آتیش داری؟ ششمی: نه مهندس، همرام نیست. هفتمی: مهندس چه خبر از مهندس؟ هشتمی: مهندس خوبه، سلام رسوند مهندس...
-
V for Vendetta
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 08:31
پشت این ماسک نیروی دیگه ای وجود داره که از گوشت و خون نیست بلکه از اعتقاده، اعتقاد هم با گلوله از بین نمیره.
-
The Notebook
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 08:21
نوآ (رایان گاسلینگ): این اصلا راحت نیست، خیلی هم سخته. ما باید روی این موضوع هر روز کار بکنیم، اما من می خوام این کار رو بکنم چون که تو رو می خوام. من تو رو کامل می خوام، برای همیشه، تو و من، هر روز. خواهش میکنم، یه کاری برای من می کنی؟ فقط خودت رو تصویر کن. ۳۰ سال دیگه، ۴۰ سال دیگه رو تصور کن. چه شکلیه؟ اگه کنار اون...
-
سر و ته یک سربازی
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 10:48
اگر قراره زندگی انقدر بعد ها سخت و مزخرف بشه که دوره سربازی برام خاطره خوب به حساب بیاد ، ترجیح میدم همینجا انصراف بدم. به قول معروف اگر عشق همینه، اگر زندگی اینه ، نمیخوام......! همیشه به فکر بودم که یک شبی، یک همچین شبی بشینم و یک پست مفصل راجع به سربازی بنویسم. راجع به اینکه چجوری شروع میشه، چطئری آدم رو از اهداف و...
-
مثل به دنیا آوردن بچه و بعد طلاق گرفتن
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 09:23
باید اعتراف کنم که دوست ندارم «آدم برفی» درست کنم. چون طاقت ندارم چند روز بعد آب شدنش رو ببینم...
-
شوخی بود یا جدی
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 13:29
شنبه صبح زود از خواب بیدار شدم، آروم لباس پوشیدم و طوری که زنم از خواب بیدار نشه، جعبه ناهارم رو برداشتم، سگم رو صدا کردم و آروم رفتم توی گاراژ خونه، قایقام رو بستم به پشت ماشینم و از خونه به قصد ماهیگیری رفتم بیرون در همین حین متوجه شدم که بیرون باد شدیدی میاد، بارونیه و رادیو رو هم که روشن کردم متوجه شدم تمام روز...
-
اتفاقی که حیرت جهانیان را برانگیخت
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 09:22
A 2.5 kg brick is supported by a piece of aerogel weighing only 2 grams چندی پیش در منطقه فینیکس واقع در آریزونا در کشور آمریکا، کشاورزی بنام دیوید هادسون به ماده ی سفید رنگی که در سرتاسر زمینهای زراعی اش گسترده بود مشکوک شد و مقداری از آنرا به آزمایشگاههای معتبر سپرد تا به او بگویند که این ماده سفید رنگ متشکل از چه...
-
لذت پیاده رفتن
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 08:44
اولین ملاقات٬ ایستگاه اتوبوس بود. ساعت هشت صبح. من و اون تنها. نشسته بود روی نیمکت چوبی و چشاش خط کشیده بود به اسفالت داغ خیابون. سیر نگاش کردم. هیچ توجهی به دور و برش نداشت. ترکیب صورت گرد و رنگ پریدش با ابروهای هلالی و چشمای سیاه یه ترکیب استثنایی بود. یه نقاشی منحصر به فرد. غمی که از حالت صورتش می خوندم منو هم تحت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 10:17
از یه راهپلهی دیگه اومدم پایین و یه «دهنِتو...»ی دیگه رو دیوار دیدم. سعی کردم با دست پاکش کنم، ولی اینیکی رو با چاقویی چیزی رو دیوار کنده بودن. پاک نمیشد. بههرحال فایدهای هم نداشت. اگه آدم یهمیلیون سالَم وقت داشته باشه، نمیتونه حتّا نصفِ «دهنِتو...»های دنیا رو پاک کنه. ناتور دشت/ جی. دی. سلینجر/ محمد نجفی
-
غربت
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 14:05
قسمت بدِ برگشتن به خونه اینه که وقتی برگشتی ببینی نیمی از آدمها دلشون برات تنگ نشده... بدترین قسمتش اینه که ممکنه بفهمی نصفه دیگه اصلا متوجه نبودنت نشدن!
-
روزی هدفمند
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 13:03
- خدایا، میگن روزی رسونی... یه دختر خوب قسمتم کن دیگه - روزیت پرداخت شده عزیزم، ولی فعلاً قابل برداشت نیست
-
شعری از غاده السمان شاعره سوری
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 07:54
اگر به خانه ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سیاه میخواهم روی چهرهام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم! یک مداد پاک کن بده برای محو لبها نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند! یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم شخم بزنم وجودم را … بدون اینها راحتتر به...
-
عشق!!!!!
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 11:06
تعدادى از متخصصان این پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسیدند که: «عشق یعنى چه؟» پاسخ هایى که دریافت شد عمیق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود. در اینجا بعضى از این پاسخ را براى شما می آوریم: • هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پایش را لاک بزند. بنابراین، پدربزرگم همیشه این...
-
فرشته نجات
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 08:11
مردی داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت: اگر یک قدم دیگه جلو بروی کشته می شوی.. مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پایش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرش را نگاه کرد اما کسی را ندید. بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد. به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشود باز همان...
-
کوچه ملی ...
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 13:02
هنوز عکسه فردین به دیوارشه هنوز پرسه تو لاله زار کارشه تو رؤیاش هنوزم بلیط می خره می گه این چهارشنبه رو می بره تو جیباش بلیطای بازند گی روی شونه هاش کوهِ این زند گی حواسش تو سی سالِ پیش گُم شده دلش زخمی حرفِ مردم شده... سرِ کوچه ملی یه مَرده، یه مرد که سی سالِ پیش ساعتش یخ زده نمی دونه دنیا چه رنگی شده، نمی دونه کی...
-
کورش
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 12:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی...
-
رویا ها
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 14:00
رویاهات رو از دست نده واسه اینکه اگه رویاهات از دست برن زندگی عین بیابون برهوتی می شه که برفا توش یخ زده باشن رویاهات رو از دست نده واسه اینکه اگه رویاهات بمیرن زندگی عین بال بریده ی یک مرغ میشه که مگه پرواز رو به خواب ببینه
-
در سفرها مجردی به همه چیز فکر کنید!
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 13:06
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم" ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن ما از اداره...
-
لحظه ها ...
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 08:18
یک روز خانواده لاکپشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاکپشتها به صورت طبیعى در همه موارد یواش عمل مىکنند، هفت سال طول کشید تا براى سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده لاکپشت خانه را براى پیدا کردن یک جاى مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. براى مدتى حدود شش ماه محوطه رو تمیز...
-
راز !!!!!!
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 10:08
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را...
-
کار دشواری نیست
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 09:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 شب چنان تیره که شب پیدا نیست...عشق اما پیداست سایه آمدنت در راه است روز باید باشد Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تا دوباره دیدن تو دست و رویم را نخواهم شست ای عطر درست بی تو درخت و شبنم و سنجاقک ترانه و بغض و رفاقت دنیاله دار بادبادک نان باز...
-
تنهایی...
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 09:48
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج. نیمههای شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و نالههای دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش میرسید. Normal 0 false false false...
-
میس هالیس .....
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 11:34
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جان بلا نکارد” از روی نیمکت برخاست . لباس ارتشی اش را مرتب کرد وبه تماشای انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .از سیزده ماه پیش...